2726
عنوان

مامانهای آبان 92+ نی نی های ناز و سالم و باهوش

| مشاهده متن کامل بحث + 1218382 بازدید | 15785 پست
سلام دوس جونا خوبین؟

مامان آتریسااااااااااا خیلی خوشحال شدم از خبر به دنیا اومدن آتریسا کوچولو.

مامان نسیم جون مرسی از مطلبی که گذاشتی خیلی خوب بود

من؟ همچنان در حال دوخت و دوزم. آخه این روزا خییییلی زود خسته میشم و همش باید استراحت کنم خیلی کند پیش میرم اصلن سرعت قبلو ندارم. 4 شنبه رفتم دکتر که همه چی خوب بود واسه هفته دیگه آخرین سونو رو نوشت. لباسای نی نی رو شستم و خونه رو هم یه سر و سامون اساسی دادم. الان همه چی تر و تمیزه. حدودای 26 تا 28 آبان تاریخ زایمان تو سونوی ان تی بود. ولی گفتم شاید یهویی خواست زود بیاد همه چی آماده باشه. هر چند اگه مثه من و همسری بی خیال باشه که عمرن زود نیاد خخخخخخخ

بچه ها شماها از چه چیزایی می نالید من کلن تو تهران کسی رو ندارم مامانم شماله، دبیر هم هست فقط یه هفته تونسته مرخصی بگیره. خونواده شوهرمم که نیشابورن و تازه خواهر شوهرم تاریخ زایمانش با من یکیه اونا هم درگیر اونن. منم اصلن حاضر نیستم از خونه خودم برم جای دیگه. دلمم برای همسری تنگ میشه خو. تازه دکتر و بیمارستان نی نی هم که اینجاس. بعدشم دوس دارم به خونه خودش عادت کنه. من فقط هفته اول کمک دارم که مامانم میاد بقیه کاراش با من و همسریه. اصلنم نگران نیستم. اینجوری با آرامش بیشتری به کارام میر سم تا بخوام برم خونه مامانم. شما هم نگران نباشین از پسش بر میاین.

عاطفهههههههههههه فقط می تونم بگم خوششش به حالت

بچه ها هر کسی می تونه لطفن یه تحقیقی درباره چیزایی که بعد از زایمان باید بخوریم و نباید بخوریم بکنه. مثلن چیزای نفاخ چی هستن، ملین ها چی هستن، شیرافزاها چی هستن. دلم نیومد فقط بگم پگاه آخه اون بیچاره همین حالا هم یه عالمه تکلیف داره

بوس به همتون دوستون دارم
و تنهایی من/ شبیخون حجم تو را پیش بینی نمیکرد /و خاصیت عشق اینست
Lilypie Pregnancy tickers

واااای که 2 روز پیش درد داشتم و سریع رفتم بیمارستان و همه ریختن بالا سر من بیچاره
یکی آزمایش میگرفت یکی معاینه شکمی میکرد یکی صدای قلب میشنید و آخرش یکی اومد و منو معاینه داخلی کرد که خیلی وحشتناک بود اینجوری بود
یه داد و هواری راه انداخته بودم که انگار دارم میزامولی خدارو شکر دکتر گفت درد انقباض نیست و دردهای لگنیه و مشکلی نیست و من اون روز نزاییدم

بچه ها تورو خدا از سوند برام بگین که کی میزنن؟؟؟درد هم داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Lilypie Pregnancy tickers


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.


سلام مامانا..خوبین خوشین سلامتین؟نی نی هاتون خوبن؟

اقا ما با کلی بدبختی و دل دل کردن دوازدهمین دکترمون رو انتخاب کردیم.همون که خواهرم هم پیشش عمل شد.اما بخیه هاش عفونت کرده و باز شده که این هفته دوباره باید عمل شه!!خواهر شوهرشم با شدت کمتری همین طوری شده!حالا من موندم چیکار کنم دیگه حوصله و اعصاب دکتر پیدا کردن ندارم...به نظرتون دلیلش چی بوده؟شاید خودش بخیه نزده داده یه پرستار ناشی!!اخرش هم فکر کنم برم همین دکتر در پیت سر کوچمون!که شوهرم باهاش موافقه میگه کسایی که سرشون شلوغه همیشه همین بی دقتیا رو دارن!!!!!
برا خواهرم دعا کنین

پیج های تاپیک چرا یه دفعه ۱۰ تاش کم شد ایا؟؟؟؟

لیتل سارا جونم
مرسی از راهنماییت اما من جچون حوصله پشت سیستم نشستن ندارم و با موبایل میام موبایلم هم هندلیه از این امکاناتا ندارم.بنابرین باید با نی نی سایت بساااااااااااااااازممممممممممممم

مامی الی جونم
مرسی فدات شم..خدا خونواده تو رو هم برات نگه داره جیگر

ساناریا جونم
مرسی بابت اطلاعاتی که گذاشتی من که اصلا حواسم به این چیزا نبود.ولی مطمنم نی نی رو که دیدم دیگه فتبارک اله یادم نباشه همون می گم وااااااااای جیگمل ماماااااان

دنیا جونم
وای نه دیگه آمپول نمی زننمممممممممم.تا ۵ ماهگی می زدم الان دیگه دکی گفت نمی خواد.تو سایت نگاه کردم نوشته طول شکم برا هفته من باید ۳۱ باشه که من ۳۰ بودم دیگه بی خیال شدم حتما خوبه دیگه.تو هنوز سر کار میری؟؟عجب جونی داری دختر.خدا قوت


زر طلا جونم
دختر دار شدنت مباااارک

یه چیز باحال بگم؟نحندینا!!!!!اومدم تا اونجا که نوشته بودم کپی بگیرم اشتباهی زدم رو دیلیت.حالا بگم نی نی سایت بده به خودم چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اعصابم خورد شد برم بعد با ارامش میام
(باز نوشتم و دو تا پستامو یکی کردم)

مامان نسیم جونم
منم موهامو رنگ می زارم حتما..بی خیال این قدر وسواس نباش
بعدم بععععععععععععععله.من یه باربی خوش هیکل تشریف دارم هنوز جون خودم!!!!!!!!!!!!!!!شدم عین این بچه افریقایی ها..استخونای قفسه سینه و کمرم زده بیرون با یه شکم قلمبه یعنی وعضیماااااااااااااااااااااا.سینه ام هم که سایزش عوض نشده موندم اگه اینجوری باشم چطوری به بچه شیر بدم؟؟؟؟تا رو زمین باید خم شم
دیروز رفته بودم بیرون تو مغازه ها مانتو می دیدم آآآآآآی حسرت خوردم که کجایی جوونی کجایی مجردی!!!!اما اشکال نداره به جاش بهترین هدیه خدا تو دلمه
بابا بازم گلی به گوشه جمال مادر شوهرت!مادر شوهر من اونروز میگه وای رفته بودم بازار لباسای دخترونه می دیدم با خودم گفتم کی باشه دختر ما هم بدنیا بیاد از این لباسا بپوشه قربون صدقه اش بریم!!!!اومدم بگن خوب می خریدین واسش که روم نشد

میس ماری جونم
اولا که ایشالا مشکلاتت زودتر حل شه(یعنی دارم می میرم از فضولی که بدونم دعوا سر چیه که تمومی نداره!اما چون مامانم گفته فضولی کار بدیه نمی پرسم!!!!الانم که اصلا منظورمو نرسوندم نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:P
اون ماجرای عادت دادن نینی خیلی باحال بود!!!!!!!!به اینا میگن ننه با بچه های اسمارت...خخخخخخخ

پریا جونم
من شیرازم گلی..دل زدم به دریا و دارو رو خوردم.حالا تلقینه یا اثر داشته اینه که از اون موقع تا حالا فقط ۱ بار بالا اوردم اونم غذای بیرون خورده بودم.و اینکه من معده ام اصلا به لبنلات جواب نمی داد حالا روزی ۱ لیوان شیر و دوغ و ماست می خودم چیزیم هم نمیشه.یعنی در حالت ذوق مرگی به سر میبرم شدییییییییییید

ثنا جون
ما هم شما را دوست میداریییییییییییم

لیتل سارا جونم
اووووه چه ماجرایی داشتی خدا خیلی دوست داشته که به خیر گذشته!مو به تنم سیخ شد.یادم باشه خواستم دعا کتنم در حق کسی بیام بهت سفارش بدم خخخ

مامان کیان جون
نخون مادر این چیزا رو من که ۱ دونه خاطره خوندم تا مدتها تو ذهنم بود و اعصابم خورد

مصی جونم
خدا به تو صبر بده گلی با این اعصاب خوردیایی که داری
راجع به سگه که کلا شرط کردم با شوهرم اگه رعایت نکنن تا ۶ ماهگی بچه پامو خونشون نمی زارم.نوه می خوان بیان همینجا قدمشون سر چشم!اما میدونم که نمیشه.

فاطمه جونم
آآآآآآآآای جونم اتاق دخملی خوش به حالش با این همه عروسک...شوشو من نمیزاره عروسک بگیرم می گه واسه خودت می خوای یا اون!!!!تا ۵ ۶ ماهگی اش که اسباب بازی نمی خواد بعدش میبرمش دست رپ هر چی گذاشت می خرم!اینم منطق اقای همسره دیگه

پرنا جونم
خوش اومدی!بعد یعنی فقط همین چند هفته؟؟؟خوب بعدش که نی نی ها میان هم بیا :P
از توصیه های ایمنی ات هم ممنون گلی جون


فرشته مهربون
منم مثل شما تو انتخاب اسم موندم هر چی بیشتر می گردم و نظر خواهی می کنم کمتر پیدا می کنم

مینا جونم
منم که همیشه فشارم رو ۹ و ۱۰.طبیعیه ظاهرا

زر طلا جونم
مرسی بابت اطلاعات خوبی که گذاشتی

مامان امین جونم
شما چه لیدی زیبایی تشریف داری واسه خودت!آوریییین
تو که سر زایمان قبلیت عفونت داشتی باز عمل کردی؟راحت بود یا باز مکافات و دردسر؟؟؟نگران خواهرمم زیاد

سودی جونم
چه واقعی می نویسی افرین بهت افتخار میکنم.عشقممممممممممم جیگر گل دخملتو

نفس باد صبا جونم
توکلت به خدا ایشالا که نی نی دل مامانشو دوست داره و سر وفت دنیا میاد.به خودت و نی نی همش جملات مثبت بگو

فنجون جونم
چی میشه گفت بهت!خدا مامانتو بیامرزه و خونوادتو برات نگه داره

غراله جونم
بخورم این سوفیا خانومووووووووووووو.جیجر چشماشووووووون

هدی جون
اگه بارداریت طبیعیه و مشکل خاصی نداری مسافذتت هم واجبه برو اما تو راه پیاده شو و راه برو استراحت کن..
منم دیروز رفتم پیش خواهرم که ۲ یاعت با شیراز فاصله داره.اونم تو بارداریش مدام می رفت و میومد

ابریشم جونم
بازم تبریک.منتظر عکس نینی هستیم

قو جون
خدا رو شکر که خوب شدی
خسته نباشی و خوش به حالت که اماده شدی

بیتامیرا جونم
منم یه چند وقته که ایتخونام به ترق توروق افتادن و موقع خواب خشک میشم.دکتر گفت کمبود کلسیمه و لبنیات زیاد بخور اگه دیدی بهتر نشدی ۲ ۳ روزی یه دونه قرص کلسیم
اسم دخترت خیلی ملیح و نایسه مبارکش باشه

سلین جونم
ااااخ گفتی ها!منم اینقد وحشت دارم که نگو از سند و اینکه بعدش میان شکمو فشار میدن!

دلشاد جونم
به نظر من خونه خودت نمونی بهتره ادم به کمک احتیاج داره تا رو دور بیفته

ذوستون دارم.برام دعا کنین.دلم خیلی از خیلی چیزا گرقته!
سلام دوستای خوبم و نینی دلبرا
خوبین؟
شوشو اون روز معذرت خواهی کرد و همه چیز ختم به خیر شد.
من پنجشنبه رفتم جلسه آخر کلاسای بارداری که راجع به شیر دادن و نگهداری نینی بود و واقعا کلاس خوب و مفیدی بود از خانم بلوری پرسیدم از روی حرکات بچه میشه فهمید چرخیده یا نه کخ گفتن نه ولی کجای دلت قلنبه میشه منم نشونش دادم و گفتن احتمالا نچرخیده.
بعد از ظهر پنجشنبه مشغول شیرینی پزی بودم برا جشن سیسمونیم که گیفت بدم به مهمونا از ساعت 3 بعد از ظهر شروع کردم تا ساعت 9 شب از نفس افتادم دیروز هم که بعد از ظهر کار تزئینشونو شروع کردم و تا ساعت 9:30 طول کشید خلاصه که از نفس افتادم.بسته بندیشون آماده شد عکس میذارم.
تازه آخرای کار فهمیدم از ده نفر مهمونم 4 نفرشون میرن مشهدو نمیتونن بیان یعنی اگه میدونستم اونا نمیان عمرا شیرینی پزون راه مینداختم.
از دیروز لگنم درد میکنه نشستن و بلند شدن برام خیلی سخت شده.
بچه ها من شنیدم اگه این ماه ها نوک سینه هارو موقع حموم رفتن حنا بذاریم پوستشو محکم میکنه و کمتر ترک میخوره.

ساحل جون:
به قول خودت اگه خوش سلیقه نبودن شمارو انتخاب نمیکردن. خدا سلامتشون کنه

ضحی جون:
من اصلا لجباز نیستم ولی وقتی عصبانی بشه دیگه نگاه نمیکنه حرفشچقدر سنگینه و چقدر با بی انصافی قضاوت میکنه ولی تا ظهر تحویلش نگرفتم و ایشونم خودکشون کردن و بالاخره بخشیدمش

مامان امین جون:
خدا فسقلی توپولی رو برات حفظ کنه چقدر پاک و معصومن.

پریا جون:
راست میگی ماها خیلی حساسیم و خیلی مراقبیم که نرنجونیمشون حتی اون روز که من نهار نخورده بودم الکی بهش گفتم خوردم که نگران نشه اونوقت ایشون الکی و بی دلیل اعصاب آدمو خورد میکنن کاش میشد این مردا هم حامله میشدن خخخخ اونوقت ما حالشونو میگرفتیم البته اون موقع هم دلمون نمیومد.

مامان نسیم جون:
منم مثل شمام البته هر روز انگار از صحرای کربلا دارم میام انقدر آب میخورم که خدا میدونه از صبح تا حالا دو لیوان شیر خوردم چهار لیوان آب الانم تشنمه منتظرم آبدارچی آب جوشمو بیاره.نمیدونم اینهمه آب که میخورم کجا میره.

مینا جون:
مرسی گلم.
کار بیمه ات حل شد به امید خدا؟

فنجون جون:
خدا مادرتو رحمت کنه انقدر خودتو اذیت نکن برو پیش مشاور طفلی نینی اذیت میشه ها. از خدا میخوام که آرومت کنه به اینکه نینی خوشگله داره میاد فکر کن و اینکه خودت داری مادر میشی.

مامان کیان جون:
بعضی ها واقعا شعور ندارن هر کی الان ماهارو ببینه میفهمه بارداریم اون وقت این مثل چی نشسته بود و من و همکارم گشنه و تشنه داشتیم به پرت و پلاهاش جواب میدادیم همکارم هم پیرمرده رفتنی میگه آقا تورو خدا بذار بریم دست و پای من دیگه داره میلرزه مردک توجیه هم نمیشدا یعنی هی ما بهش توضیح میدادیم هی نمیفهمید آخه یکی دو سالی طول میکشه یکی به کارای اداره ما تسلط پیدا کنه.

لیتل سارا جون:
انشااله نینی به دنیا اومد میرید مسافرت اونم با خودتون میبرید منم خیلی وقته نرفتم پارسال خونه میساختیم امسالم که نینی میساختیم.
شما لطف داری خونه خودته گلم.

ابریشم جون:
چه خوب که اومدی قدم نینی خوشگلمون پر لز خیر و برکت باشه انشااله. امیدوارم بزودی خوب خوب بشی وقتی شما خوب شدی من تازه زایمان میکنم.

بیتامیرا جون:
ماه آخر واقعا سخته هم برا مادر هم برا بچه انشااله زود میگذره برامون.
بعدش اون همه شوری رو برا چی خوردی خواهر؟

مامان مانی جون:
خوش بحالت که خونه تمیز شده من و شوشو امروز خونه رو تمیز میکنیم و میدونم که از نفس میافتم ولی چاره ای نیست.

لیلیان جون:
طفلی خواهرت انشااله به زودی خوب بشه. دکتر پیدا کردن هم سخته اونم تو شهرای بزرگ باز شهرای کوچیک چند تا دکتز خوب بیشتر نداره یکی از همونارو انتخاب میکنی و تموم و میدونی چاره ای نیست ولی شهرای بزرگ آدم سر در گم میشه انشااله به زودی دکتر خوبی پیدا میکنی و بخوبی زایمان میکنی عزیزم.
همه بر سر زبانند تو در میان جانی **** چه مکانی بهتر از جان که تو در میان آنیLilypie Second Birthday tickers
2728
سلام دوستان
یه سوالی.... آخرش من نفهمیدم از ماه چندم می شه موهامونو رنگ کنیم؟ من می خوام ده روز دیگه که وارد هفته 36 می شم موهامو رنگ کنم. آخه نامزدیه خواهرمه.... به نظرتون چی کار کنم؟

*فرشته جان*قو جان
من:
زهرا خانمی ... 22بهمن ... تهران ... علی یاری - مصدقی ... صارم... دختر... فروغ ... طبیعی (انشاللله) ... 26آبان
هستم
فروش انواع لباس های مجلسی و راحتی برای خانمها و آقایون و کوچولوها با قیمت فوق العاده آی دی کانال در تلگرااااااام @regalshop و آدرس فروشگاه : regalshop.ir نماد اعتماد الکترونیک هم داریم. پس با خیال راحت خرید کنید.
سلام به دوستای خوبم

مامان مانی کوچولو من امروز عصری میخوام برم شانزه لیزه...یادت هست مغازه دقیقا کجا بود؟

ممنون لیلا جونم...چشمات قشنگ میبینه...من دیگه جراحی نداشتم..ولی برای اینبار دکترم گفت حتما باید نخ بخیه نایلون باشه و بخیه کشیدنی باشه...گفت بخیه های جذبی احتمال عفونت رو میبره بالا.

غزاله جون الان درکت می کنم که چه ذوقی داری واسه برداشتن شکمت...کاش منم میتونستم اینکارو بکنم.
راستی سوفیای گلت رو ببوس...خیلی ملوسه.

ابریشم جان خدارو شکر که حالت روبراهه...یکم درد هم طبیعیه عزیزم.بوس.

مامان الی جونم مرسی عزیزم...دعا کم سالم به دنیا بیاد.

سلین جان سوند درد نداره...فقط اعصاب خوردی داره...24 ساعت بیشتر نیست...مجبوریم تحمل کنیم.

قو جان خداروشکر که بهتری....امیدوارم زودی زود خوب بشی.

زر طلا جان مراقب خودت باش....سعی کن خوب استراحت کنی.

راستی بچه ها من یادم نمیاد کدوم در مورد این 3 تیکه های بعد زایمان راهنماییم کردین...ممنونم از کمکت گلم...من پس فقط پیراهن میخرم و بلوز شلوار.

در مورد خوراکیهای نفاخ:من تا یادمه بدترین چیز عدسه...خیلی نفخ داره.ینی بخوری و به بچه شیر بدی بیچاره 2 روز از دل درد میپیچه به خودش.

راستی بچه ها منم همش تشنمه...همش یا آب میخورم یا شربت ....یه سره هم تو راه دستشویی هستم...شبا هم که دیگه نگو...یه بار گردنم میگیره...یه بار پام...یهو میزنه به کمر...ینی داغووووونم.

منم اگه خدا بخواد 2 شنبه کارگر بیاد بزنیم به خونه تکونی....3 آبان هم عروسی داریم...حالا تازه شروع کاره...جهاز برون...حنا بندون..این عروس ما الحمدلله تمامی مراسم رو هم میخواد برگزار کنه...حالا اگه من یه باربی روبراه بودم عروسی هم نمیگرفتن!والللاااا

میشه یکمی راجع به تاریخ زایمان کمکم کنید؟چرا نظر دکترا فرق میکنه؟؟من الان برام طبیعی رو زده 27 آبان...اولین دکترم گفت 7 آبان سزارینه...این یکی میگه 14 یا 15...خودم هم دوست دارم 19 بشه.

(قو جان میشه اسم پسر منو تو لیست عوض کنی؟؟؟بزار مهرسام)


دوست جونا فعلا بای.بقیه پستارو میخونم بعد میجوابم.


Lilypie Pregnancy tickers
در زمان بارداری تغییرات زیادی رخ می دهد. بدن زن باردار، احساسات و شیوه زندگی او دست خوش تغییر و تحول قرار می گیرد. ممکن است خانمهای باردار با گرمی به استقبال این تغییرات بروند اما این تغییرات قادر هستند تا استرس های جدیدی را به زندگی آنها اضافه کنند.

استرس داشتن، در طول دوران بارداری یک امر طبیعی محسوب می شود. اما زیاد بودن آن ممکن است برای زن باردار تولید ناراحتی کند. از جمله مشکلاتی که در اثر استرس در طول بارداری بوجود می آید می توان به بی خوابی، سردرد، بی اشتهائی و پرخوری اشاره کرد.
چنانچه استرس در سطح بالا، در طول بارداری برای مدت زیادی ادامه یابد باعث می شود تا به سلامتی لطمه وارد کند. فشار خون بالا و سوزش سر دل از جمله این مشکلات هستند. در این زمان این نوع استرس می تواند خطر تولد نوزاد نارس را افزایش دهد . در حقیقت ممکن است نوزاد قبل از هفته 37 متولد بشود زمانی که هنوز رشد او در رحم مادر تکمیل نشده است. نوزادانی که زودتر از موعد مقرر به دنیا می آیند، از لحاظ سلامتی بیشتر دچار مشکل شده یا با کمبود وزن روبرو می شوند.




علتهای پیدایش استرس در بارداری کدامند

دلایل استرس برای هر خانمی متفاوت است. اما بعضی از علتهای شایع که برای خانمهای باردار مشترک است. بعضی از این دلایل عبارتند از:

� حالتهای تهوع، یبوست، خستگی و کمردرد که خانمها در طول بارداری با آن روبرو هستند.
� تغییرات هورمونی می توانند احساسات و عواطف را تغییر دهند. نوسان خلق و خو، کنترل استرس را سخت تر می کند.
� احساس نگرانی درمورد نحوه زایمان و تولد نوزاد یا چگونگی مراقبت از نوزاد.
� کار بیرون از منزل و رسیدگی به وظایف و مسئولیتهای کاری.
� اتفاقات ناخواسته و پیش بینی نشده ای که ممکن است در طول زندگی برای هر کسی پیش بیاید.

استرسهایی که باعث بوجود آمدن مشکلات در طول بارداری می شوند

تمام استرسها بد نیستند. زمانی که بتوانید استرس را به درستی کنترل کنید، یک استرس کوچک می تواند شما را وارد یک چالش جدید کند. استرسهای معمولی مانند مشغلات کار بیرون از منزل یا گیر کردن در ترافیک مشکلات خاصی برای بارداری بوجود نمی آورد.

بهتر است خاطرنشان کنیم بیشتر خانمهایی که استرسهای جدی در طول دوره بارداری داشتند، نوزادان سالمی را به دنیا آوردند. اما چنانچه با این نوع از استرسها روبرو هستید بهتر است بیشتر محتاط باشید.

� اتفاقات ناخوشایند در زندگی: این اتفاقات ممکن است در طول زندگی برای هر شخصی بوجود بیاید. طلاق، بیماریهای جدی یا مرگ ناگهانی در بین افراد خانواده، از دست دادن شغل یا خانه.
� اتفاقات مصیبت بار: به طور مثال زلزله، جنگ یا طوفان

� استرسهای طولانی مدت: این نوع استرس احتمال دارد در اثر مشکلات مالی پدیدار شود. غمگین بودن، مشکلات جسمانی یا افسردگی، یک وضعیت پزشکی است و زمانی که احساس قوی از غم و اندوه برای دوره های طولانی از زمان ادامه داشته باشد، به شخص اجازه نمی دهد تا به شرایط عادی در زندگی برگردد.

� نژادپرستی: بسیاری از خانمها ممکن است در طول زندگی با فشارهای عصبی ناشی از تبعیض نژادی روبرو شوند.

� استرسهای مرتبط با بارداری: بعضی از خانمها ممکن است درباره بارداری احساس فشار روحی و استرس داشته باشند. نگرانی درمورد سقط شدن جنین، سالم بودن جنین و نوزاد خود ، نگرانی درباره مادر شدن و چطور آنها می توانند یک زایمان خوب و موفق داشته باشند.
چگونه استرس سبب مشکلات در بارداری می شود

محققان دانشگاههای لندن و مراکز مشاوره بیمارستانهای انگلستان، سطح هورمون استرس کورتیزول را در 267 زن باردار اندازه گیری کرده اند. هنگامی که شما دستپاچه و دلواپس می شوید، کورتیزل به داخل خون وارد شده و به بدن کمک می کند تا در برابر استرس آرامش خود را حفظ کند. این وضعیت برای مدت زمان کوتاهی خوب است. اما استرسهای طولانی مدت می توانند باعث خستگی، افسردگی و به ندرت بیماری شود.
دانشمندان از خون مادر و مایع آمنیوتیک که در اطراف جنین وجود دارد نمونه برداری کرده اند. در نتیجه این تحقیقات آنها دریافتند، در هفته های 17 بارداری یا بیشتر از آن سطح بالای کورتیزول در خون مادر در سطوح بالاتر، در مایع آمنیوتیک منعکس می شود. مایع آمنیوتیک عمدتا توسط جنین ساخته می شود و این یک شاخص خوب از قرار گرفتن خود در معرض طیف وسیعی از مواد از جمله هورمونها است.

اطلاعات کامل و دقیقی از تاثیرات استرس در بارداری به دست نیامده است اما استرسهای مرتبط با هورمونهای بارداری ممکن است یک نقشی در مشکلات شایع در بارداری داشته باشد. استرسهای جدی یا طولانی مدت ممکن است روی سیستم ایمنی خانم باردار تاثیر بگذارد. این احتمال خطر عفونت رحم را افزایش می دهد. این نوع از عفونت نیز می تواند باعث تولد زودهنگام جنین شود.

استرس ممکن است به زن باردار اجازه تصمیم گیری درست در شرایط خاص را ندهد. بعضی از خانم ها بوسیله سیگار کشیدن، مصرف الکل یا داروهای آرامبخش که منجر به بروز مشکلاتی در بارداری می شود سعی می کنند با استرس مقابله کنند.

آیا استرس در بارداری می تواند در زندگی آینده نوزاد تاثیر داشته باشد

مطالعات نشان داده است استرس های شدید در طول دوره بارداری می تواند سبب بروز مشکلاتی در دوران کودکی شود. مشکل در تمرکز کردن و ترسو بودن یکی از این مشکلات بوده و احتمال می رود که استرس در رشد مغز جنین یا سیستم ایمنی او تاثیر بگذارد. بعضی دیگر از مطالعات نشان داده است که کودکانی که مادر آنها در دوران بارداری از استرس شدیدی برخوردار بوده اند، نسبت به سایر کودکان از هوش کمتری برخوردار هستند.

چگونه می توان در طول دوره بارداری استرس را کاهش داد

� چه چیزهایی باعث می شود تا شما دچار استرس شوید. آنها را شناسایی کنید و درباره آنها با همسر خود، دوست و یا پزشک صحبت کنید.
� مشکلات و ناراحتی هایی که در اثر بارداری بوجود می آید موقتی هستند. با پزشک خود درباره کنترل کردن این مشکلات صحبت کنید.

� خودتان را سالم و متناسب نگه دارید. تغذیه سالم داشته باشید، سعی کنید تا نفسهای عمیق کشیده و به اندازه کافی ورزش کنید. ورزش به کاهش استرس و جلوگیری از بروز مشکلات شایع در بارداری کمک می کند.

� از انجام دادن فعالیتهایی که برای شما لازم نیست خودداری کنید.

� یک تیم حمایت کننده برای خود تشکیل دهید. همسر، خانواده و دوستان. از پزشک خود درباره منابعی از انجمنهایی که می توانند به شما در این زمینه کمک کنند اطلاعات کسب کنید.

� از افرادی که قابل اعتماد شما هستند کمک بگیرید. کمک آنها را در زمانی که به شما پیشنهاد کمک می کنند بپذیرید.
� سعی تا فعالیتهایی برای بدست آوردن آرامش جسم و روح انجام دهید. یوگا یا مدیتیشن.
� در کلاسهای آموزش و آمادگی برای زایمان شرکت کنید. با این کار شما خواهید دانست که چه چیز در انتظار شما است و نوزاد شما چه زمانی به دنیا می آید.
� اگر احساس می کنید که ممکن است دچار افسردگی شوید با پزشک متخصص صحبت کنید. راههای زیادی برای برطرف کردن آن وجود دارد.
النا همه زندگی ما...
سلام سلام


قو جونم بیااااااااااااا بخلم ببخشیییید خو نمیخواستم دلتو بشکنم خو... تو همییییییییییییییشه مهلبوووون بودی عجیجم :*


بیتا جون اول از همه اسم دخمل گلت مبارک....بعدشم فشارتو چک کردی؟ ورم همراه با درد سمت راست سینه ممکنه مسمومیت باشه ها البته اگه فشارت بالا باشه...من خودم درد سمت راست قفسه سینه رو دارم ولی با حرکات ورزشی بهتر میشم مخصوصا حرکت شاخ گاو:
آپلود عکس
آپلود عکس


عاطفه جون این عکس تخت و کمدو علی الحساب داشته باش تا بعدا... جون خودم فقط به خاطر تو حاضر شدم پاشم این عکسارو بگیرما وگرنه حال جم خوردن نداشتم خخخخ...بازم برا کیفیت کمش عذر میخوام فعلا دوربین دیجیتالم در دسترسم نیست
آپلود عکس
آپلود عکس


tabte جون روزای آخر که برا وزن گیری مهمه ولی خب بالاخره دکترت باید تشخیص بده با خودش مشورت کنی بهتره


سلین جون انقدر بلا سرمون میارن که سوند دیگه هیچی نیست بابا بیخیال خخخخخ


دلشاد جون به نظرم خونه خودتون باش یه دو سه روز مامانت بیان پیشت یه دو سه روزم مادر شوهرت چون خونه هر کدوم بری بعد مرخصی نداشته باشن و خونه نباشن بعد تک و تنها خونشون چی کار میکنی!


مصی جون انشاالله هرچی خیر و صلاحه دوتانو براتون پیش بیاد گلم


زرطلاجون انشاالله زودی خوب بشی
سلام مامانا. خوبین؟
من صبح تو دسشویی یهو دیدم ازم خون ریخت
از وحشت مردممممممممممم
با دستمال هم خودمو پاک کردم دیدم ترشحاتم کاملا خونیه.
خلاصه با شوشو رفتیم بیمارستان.
اون دستمال رو هم با خودم بردم.
اونجا همه چیزو چک کردن و یه مامائه دستمال رو هم دید و ضربان قلب بچه رو با فشار منو چک کرد. خوب بود.
گفت خیلی کار خوبی کردی که دستمال رو آوردی.
زنگ زد به دکترم.
به دکترم با اصطلاحات پزشکی گفت که دستمال من چی روش بوده. البته من معنی اون اصطلاح رو نفهمیدم.
دکترم گفت سریع آمپول بتامتازون 3 تا بزنم و سه تا هم 24 ساعت بعدش.
خلاصه. ساعت 1 آمپولا رو هم زدم و رفتم پیش دکترم که اومده بود مطبش.
دکتر سونوی واژینال و سونوی شکمی کرد.
خدا رو شکر دهانه رحمم بسته بود.
طول سرویکس رو هم گفت 35 و گفت خیلی خوبه.
نوار قلب بچه رو گرفت.
آب دور بچه رو چک کرد.
خدا رو شکر همه چیز خوب بود.
گفت استراحت کنم. ولی نه اونقدری که همش بخوابم. گفت فعالیت سبک داشته باش که قندت هم نره بالا.
گفت به احتمال زیاد به خاطر یبوست بهم فشار اومده و باعث خونریزی از رحم شده. ولی گفت چون آمپول بتا رو داری میزنی دیگه خیالمون راحته از اینکه ریه بچه کامله.
الان هم خونریزی ندارم ولی ترشحات قهوه ای دارم. دکتر گفت این ترشحات باید کم کم از بین بره.

یه چیز مهم:
من دو سه روزه کل بدنم خارش داره. نه اونقدری که خییییییییلی زیاد باشه. ولی کلا همه جام خارش داره.
صبح قبل از اون خونریزیه نشستم سرچ کردم دیدم به دلیل هورمون های بارداری، مجاری صفرا تنگ میشه و باعث خارش و این چیزا میشه و اگه این قضیه شدید باشه، به چنین و مادر آسیب میرسه.
تو بعضی مقالاتی که خوندم هم نوشته بود 2 درصد خانمهای باردار تو ماه آخر بیماری کبدی ای میگیرن که ممکنه باعث بشه حتی ختم حاملگی انجام بدن تا بلایی سر مادر و بچه نیاد.

منم خیلی ترسیدم. گفتم پس بعد از ظهر میرم مطب دکترم که ببینم این خارش مال چیه.
که بعدش رفتم دسشویی و خونریزی پیدا کردم و زودی رفتم بیمارستان.

دکترم برای خارش بدنم یه کپسول داد که بخورم. و گفت حتما بخور اینو تا مجرای صفرا باز بشه. ولی گفت چیز مهمی نیست و به دلیل هورمونهای بارداری پیش میاد. دقیقا همون حرفو گفت که مجرای صفرا تنگ میشه و اینا.
گفتم بهتون بگم که اگه خدا نکرده براتون پیش اومد سریع برین پیش دکترتون تا بهتون دارو بده. و مشکل برطرف بشه.
قضیه خارش و تحمل خارش نیستا... اگه ادامه پیدا کنه کلا برای بچه و خودمون خطرناک میشه.

امروز که آمپولای بتا رو زدم، داشتم فکر میکردم که تا همین دیشب اصلا فکر نمیکردم چیزی پیش بیاد که منم مجبور بشم بتا بزنم. ولی خب هیچی قابل پیش بینی نیست.
ایشالا که همه تون تا هفته های آخر نینیتون به سلامتی تو دلتون باشه و هیچ مشکلی هم نداشته باشه.

راستی یه سوال: حالا که آمپول بتا زدم، دیگه خون بند ناف رو نمیتونم برا نینی نگه دارم؟
کسی از شما اطلاع داره در مورد این قضیه؟
دخمل گلم
Lilypie Maternity tickers
سلام به همه مامانا
من از پنج شنبه دلم بدجوری سفت شد و فشار زیادی بهم اورد. البته درد نداشتم ولی انگار از تو داشتم می ترکیدم. جمعه یه کمی بهتر بودم اما دوباره عصری فشارا شروع شد. تکونهای نی نی و فشارم رو هی چک کردم و اوکی بود اما فشار قطع نمی شد. امروز صبح رفتم دکتر. گفت طبیعیه و انقباضات شروع شده از الان. ممکنه یکی دو هفته دیگه حتی درد هم داشته باشی. فقط گفت ایزوپرین رو بجای دوازده ساعت هر هشت ساعت بخورم.
از مامان آتریسا و دختر گلش هم کلی تعریف کرد که چه مامان و دختر گلی بودن. (منم کلی ذوق کردم که آره مثلا خبر دارم همه چیو و خلاصه دوست منه)

یه مامانی هم اومده بود که چهار سال پیش سزارین کرده بود. اونقددددددددددددددر انرژی منفی داد که نگو. گویا کلا حاملگی و زایمان سختی داشته . خلاصه تک تک استرس هایی که ممکنه به یه حامله وارد کنن رو در عرص نیم ساعت دانلود کرد رو مخ من. طوری که رفته بودم تو مطب فشارم چهارده بود. ولی ماحصل حرفش این بود که تکون های نی نی رو این هفته های آخر باید خیلی جدی گرفت. این خانومه سی و چهار هفتگی نی نیش دیگه تکون نخورده بود و مجبور شده بودن درش بیارن. بعد دیدن بند ناف پیچیده بوده دور شکم جوجه.
خانم دکتر هم همین رو گفت ، گفت اگه یه چیز شیرین بخوری و به پهلو بخوابی در عرض یک ساعت باید حداقل ده تا تکون ریزو درشت بخوره. اگه نخورد حتما باید خبرش کنم. (ازش سوال کردم هر یک ساعت ده تا تکون، گفت نه خیلی وقتا جنین خوابیده، وقتی که چیز شیرین میخوری حسابه)

عکس های آتلیه مون هم ظاهر شد. تازه فهمیده چقدر قلمبه شدم. خداروشکر دماغم رو روتوش کرده بود، نصفش رو بیشتر چاپ نکرده .

ابریشم جون
بازم تبریک. این هم می گذره. عوضش الان نی نی گلت بغلته. ایشاله بقیه مامانا هم یکی یکی و به سلامت نی نی به بغل بشن.

ساحل جون
خداروشکر که مشکل ورم پاهات رفع شد.

میس ماری جون
بابا تو دیگه بنالی با این روحیه محکمت ، بقیه چه کار کنن؟ این هورمون های لعنتی دخل هممون رو اوردن و از قضای روزگار هرچی هم گیر سه پیچه الان افتاده تو مسیر همه مون. همون داستان زپلشکه دیگه.

مامی الی جون
منم می خواستم اول همه کارهام رو بکنم بعد برم آتلیه اما چون خانم دکترم گفته بود که امسال زایمان تو هفته های بعد سی و پنج خیلی خیلی زیاد شده یه آن ترسیدم نکنه جوجه ام بخواد زودتر بیاد . به همین خاطر فی الفور آتلیه رو رفتم. بنظرم اگه قصد داری حتما عکس داشته باشی تو هم سریع برو. مامان آتریسا رو دیدی؟؟ خبر نمی کنن که گوگولی ها یهو می خوان بپرن بیرون.
پیشاپیش مهمونی سیسمونی ت مبارک. ایشاله عروسی نی نی .

پگاه جون
منکه واقعا دارم از این خلوت سازی لذت میبرم. حتی گاهی اکسترمم سینوسم زیادی بالا می ره و یهو می زنه به سرم یه چیزهایی بدرد بخور هم می دم می ره.البته حواست باشه اگه تیرماهی خودش نخواد اینو، تک تک چیزهایی که ازش دور می ریزی تا آخر عمر یادش می مونه ها. انگار گوشت تن آدم رو بکنن یه همچی احساسی داره آدم .

قو جون
خداروشکر که بهتری. دیدی بالخره دکتر و قرص هم به یه دلیلی آفریده شده دیگه. چرا آخه آدم خودشو اینهمه عذاب بده.

ضحی جون
مبارک تخت و کمد نی نی. ایشاله به دل خوش بخوابونی تو تختش و همش برات از ته دل بخنده.

مامان امین جون
دکترا سر سزارین هر کدوم یه سلیقه دارن. معمولش اینه که تاریخ سزارین رو ده روز تا دوهفته قبل از طبیعی می زنن . یعنی هفته سی و هشتم اینا. اما بعضی دکترا هم با توجه به قند و فشار و وزن جنین و اینا می گن ریه که کامل شد بچه رو درآریم.
من تاریخ سزارینم دوم آبانه ، یعنی آخر هفته سی و هشتم. اما دکترم می گه از پونزده مهر به بعد هر موقعیت غیر طبیعی که پیش بیاد درش میاریم. آمپول دگزا هم که یه ماه پیش واسه ریه ش زده بودم. وزنش هم که به سه کیلو رسیده. می گه مشکلی نداره دیگه.
خلاصه منم زیاد سر در نیوردم.

نگار جون
مرسی بابت اطلاعاتی که میذاری. خدا خیرت بده.

عاطفه جون
مامان چندم تاپیک می شی بنظرت؟ زود بیا از خودت خبر بده ها. ایشاله که زایمان راحت همراه با خاطرات شیرینی داشته باشی
سلام به مامانای مهربون

من امروز صبح که برای نماز بیدار شدم دیدم ای دل غافل که صورتم شده لبو و کلی هم باد کردم وحشتناک بودم دست و پاهام رو دیگه نگو... از اونجایی که من زیادی خونسردم متاسفانه نمازمو خوندم و خوابیدم تا ساعت 11 ... بیدار که شدم دیدم بهتر که نشدم هیچ بدترم شدم....دیگه به رگ مادرانه م برخورد و رفتم بیمارستان خاتم و ازم از ادرار گرفتن و گفتن دفع پروتئین دارم شانس اوردم فشارم بالا نبود اگه نه ممکن بود سز کنن اونم تو هفته 34 ...حالا کل از دیگه نوشته که فردا باید برم بدم.... تازه دکتر خودمم که تماس گرفتن تهران نبود.... برام دعا کنید دوستان من نمیخوام دخترمو زود در بیارن
یکی از محبوب ترین عبادت ها ازار نرساندن به دیگران است
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز