2703
2553
عنوان

زایمان در آب- زایمان بدون درد

| مشاهده متن کامل بحث + 53376 بازدید | 115 پست
سلام به دوست جونای خودم

قبل از اینکه کلاس برم خیلی سوال تو ذهنم بود حتی یه سوالهایی که شاید خیلی ساده یا احمقانه به نظر میومد یا در مود مسایل زناشویی و ما رومون نمیشد از یه منبع علمی معتبر سوال کنیم خیلی ناشی و ترسو بودم ولی تو پایان کلاسها احساس کردم که تا حدودی به اوضاع مسلط شدم و دقیقا میدونستم که چه اتفاقاتی رو ممکنه تجربه کنیم و چه کار باید بکنیم و این به من و شوشو خیلی آرامش داده بود حالا استرسم خیلی خیلی کم شده بود و فقط دعا میکردم که همه چی خوب پیش بره !

من تو هفته 39 بودم و یه سری کارایی که مامام گفته بود برای شروع زایمان انجام میدادیم مثل تکلیف روزانه و منتظر علایم زایمانی بودیم .
ساعت 3 نصفه شب بود که یهو از خواب بیدار شدم . زیرم گرم و خیس شده بود بلند شدم چراغ رو که روشن کردم دیدم رو تختم یه دریاچه آب راه افتاده !!! میدونستم این یعنی شروع راه !! یه نفس عمیق کشیدم و ته دلم قند رفت و البته یه دلشوره خیلی کوچولو !! شوشو هم بیدار شده بود چون هر دو با هم به کلاس رفته بودیم کاملا مسلط بودیم و میدونستیم باید چیکار کنیم من یه خورده دردایی داشتم . با شوشو کارهایی که باید انجام میدادیم رو با هم مرور کردیم . شوشو بهم گفت یه برقی تو چشاته که خیلی دوستش دارم و منو بوسید خیلی احساس خاصی داشتم حالا دیگه ما میخواستیم مامان و بابا بشیم !!

ساعت پاره شدن کیسه آب یادداشت کردم و با شوشو لباس پوشیدیم و رفتیم بیمارستان نزدیک خونمون صدای قلب نی نیمو شنیدن و گفتن چون کیسه آبت پاره شده باید بستری شی !! ولی چون خانم ماما به ما گفته بود اگر همه چی خوب بود برگردید خونه و کارهایی که گفته بود رو انجام بدیم ما هم برگشتیم ! البته پرسنل سعی کردن منو بترسونن که نباید این کار بکنم ولی اونا نمیدونستن که من مامای خصوصی دارم ومن نیستم که میرم بیمارستان بلکه مامامه که میاد خونه !! و از اینکه مجبور نبودم تو بیمارستان بمونم و لباسهای اونجا رو بپوشم و سرم بهم بزنن و خلاصه هزار تا کاری که واقعا لزومی نداره انجام بدن و از شوشوی عزیزم دورم کنن و ...واقعا احساس غرور کردم و برگشتیم خونه !

حدودا ساعت 4 و نیم صبح بود که با مامام تماس گرفتم و گفتم که همونجوری که گفت عمل کردیم و معاینات بیمارستان خوب بود و ما الان خونه ایم !! ساعت 6 صبح رفتیم مجدد صدا قلب نی نی رو گوش کردیم . خوب بود و دوباره برگشتیم ! ساعت 7 صبح بود که مامام با وسایلش اومد خونه ! خیلی مهربون بودن . وسایل ها رو تو اتاقم چیدن . منو معاینه کردن و همه رو یادداشت کردن و شرایطم رو کامل برامون توضیح دادن . البته ما قبلا توی کلاسها تمام شرایط احتمالی رو با هم هماهنگ کرده بودیم و هیچ جای سوال و نگرانی نداشتیم چون این یه روش جدید بود و من تو کلاسها اونقدر سوال پرسیده بودم که نگو !!!! هههههههههههه که مامام با نهایت صبر و حوصله همه رو برام میگفت و من به آرامش میرسیدم .

نشستیم با هم صبحانه خوردیم و گپ زدیم . آهنگ مورد علاقه ام و گذاشته بودم . یه تخت برای مامام آماده کردم تا بتونه در مدتی که منزل ما هست استراحت کنه ! توی یه تایم های خاصی کارهایی رو برای بیشتر شدن دردام انجام میداد . معاینه داخلی . طب فشاری . .. و خودم و نی نی رو کاملا معاینه میکرد و تو کاغذ هایی که همراش بود یادداشت میکرد .

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

ساعت ده صبح بود دردام بیشتر شده بود مدام میگرفت و ول میکرد چند بار دوش گرفتم خانم ماما مرتب صدا قلب گوش میکرد و شرایط من و نی نی و بررسی میکرد . مدام مایعات و سوب و فرنی و ... میخوردم . درد زیر دل و کمرم داشت بیشتر میشد . . بشت و کمرم و ماساژ میداد ... خلاصه همینجور ادامه داشت من راه میرفتم و حرکات و وضعیتهایی که یاد گرفته بودم و انجام میدادم رو توب تولد مینشستم و ازبله بالا و بایین میکردم یه تایمی رو رو تخت استراحت میکردم و شو شو ماساژم میداد و نازم میکشید .
دردها دیگه خیلی بیشتر شده بودن . دیگه کلافه شده بودم . بایین کمرم خیلی درد میکرد . ترشحات و خونابه ازم دفع میشد .
خانم ماما معاینه کرد و گفت 7 سانت باز شده و بهم تبریک گفت که تا اینجا بیش رفتیم .گفتم شرایط تو آب رفتن رو دارم ؟ گفت آره خداروشکر فعلا مشکلی نیست میتونی . خیلی خوشحال شدم از بچگی همیشه با آب حال میکردم و از ایشون خواسته بودم که زایمان در آب برام انجام بدن که به دلایلی که برام گفتن من شرایط لیبر در آب رو داشتم نه زایمان در آب .ایشون طبق روش های استرالیا آموزش دیده و زایمان در آبهای موفقی داشتن .

وان حمام رو که از قبل آماده کرده بودن . بعد اومد و من و همراهی کرد . داخل وان شدم و دراز کشیدم . حرارت آب مورمورم کرد و یه گرمی و آرامش خواستی بهم داد . دردام بیشتر و بیشتر میشد . مدام کارهایی که برای زیاد شدن دردام لازم بود انجام میدادیم چون من زایمان فیزیولوژیک خواسته بودم و اصلا دوست نداشتم از آمبول درد استفاده کنم . خانم ماما هم قول داده بود که تا جایی که میتونه بخیه برام نزنه مگر اینکه واقعا واجب باشه ! چون دیده و شنیده بودم و تو کلاسها یاد گرفته بودم که این مداخلات غیر ضروری چه عوارض و دردهای غیر معقولی برای مادر ایجاد میکنه !! توی آب خیلی سبک شده بودم و جابجا شدنم خیلی راحت بود این سبک شدن انرژی کمتری ازم میگرفت .

با اینکه تو آب بودم ولی عرق کرده بودم شوشو با نظارت و ok خانم ماما برام مایعات خنک میاورد . دیگه کمرم داشت میشکست . با کمک شوشو. و ماما مدام طرز نفس کشیدن ها رو تو دردها و استراحت تکرار میکردیم و معاینات همه خوب بود . دیگه میخواستم تموم بشه !!

خانم ماما معاینه کرد و حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود که گفت دهانه رحمم کاملا باز شده و این یعنی اینکه وقت زور دادن بود . شروع کرد با من کار کردن . دردها که میگرفت نحوه زور زدن و نفس کشیدن و یاد آوری میکرد و با هم با هر درد بیش میرفتیم . من وزنم بالا بود و نی نی درشت میترسیدم که بایین نیاد و گیر کنه و لی خانم ماما از معایناتم راضی بود و میگفت که داریم خوب بیش میریم

خیلی خسته شده بودم . خلاصه خانم ماما گفت که وقتشه بریم بیمارستان و من از وان اومدم بیرون . خودم و خشک کردم و لباس راحتی بوشیدم و یه مانتو روش . راه رفتن برام سخت بود ولی طبق آموزشها برام خوب بود و به بایین اومدن نینی کمک میکرد . خلاصه سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان . من و با برانکارد سریع بردن زایشگاه شو شو خانم ماما و مادرم هم همراهم بودن و مدام ذکر میگفت . من دیگه تو حال خودم نبودم و از وقتی از آب اومده بودم بیرون سنگینی بدنم رو تازه احساس کرده بودم و این اذیتم میکرد

برسنل اتاق زایمان که خانم ماما رو میشناختن سریع من و هدایت کردن به اتاق درد . برام سرم وصل کردن و من همچنان با دردام زور میدادم چند بار ایستاده ولی دیگه چون خیلی خسته شده بودم خواستم که خوابیده زور بدم !!!

به شو شو هم اجازه دادن اومد بیشم . دستم و گرفته بود نازم میکرد و ازم میخواست که تحمل کنم !!


2720


خلاصه مرتب زور میدادم تا ماما گفت که سرش کاملا اومده پایین . منو بردن تو اتاق زایمان رو تخت خوابیدم دستم تو دست شوشو . دو تا زور دادم و ماما مرتب راهنماییم میکرد که این مرحله تو مقدار بخیه خوردن خیلی موثره و منم ماساژ پرینه با روغن مخصوصی که بهم داده بود داشتم و اصلا دوست نداشتم بخیه یخورم . پرینه ام میسوخت و احساس کشش میکردم ولی کاملا به حرفهای ماما گوش کردم تا بخیه نخورم . خیلی لحظات سخت و پر التهابی بود . بالاخره سر نی نی اومد بیرون و یکمی احساس راحتی کردم بعد گفت حالا یه زور محکم شونه هاشم اومد بیرون !!!!!!!

صدای گریه جگرگوشم شنیدم " آخ مامانی بالاخره اومدی .نازکم تو که منو کشتی !!!!!!! " ا ( گریه )احساس خیلی خاصی داشتم از خستگی و درد و خوشحالی . شوشو اشک تو چشماش جمع شده بود و مدام به من میگفت خسته نباشی عزیزم . بهد از تولد نازکم 90 درصد دردام از بین رفت !!! آخیش راحت شدم تموم شد تموم !! نازکم گذاشت رو سینم خیس بود به من گفت که لمسش کنم حس غریبی داشتم و فقط اشک میریختم !!
بند نافش و ماما زد ( البته به شوشو گفته بود که اگر بخواد میتونه اینکار بکنه ولی شوشوم گفت که دلش و نداره !! عزیزم قربون اون دل مهربونش بشم ) از شوشو خواستن که بیرون بایسته . شوشو تو تمام مدت اچه خونه و چه بیمارستان لحظاتی و فیلم برداری کرد . . از خون بند ناف نمونه گرفتن برای بانک خون البته من هدیه کردم . بعد جفتم خارج شد که موقع دفعش یه ذره کمرم درد گرفت . پرسیدم بخیه خوردم ؟؟!! گفت نه فقط دو تا خراش کوچیک برداشتم . از روی شکم ماساژ داد که دردم گرفت بعد گفت همه چی خوبه من بردن تو ریکاوری .

نازکم آوردن که بهش شیر بدم " مامانی من ؛ الهی قربونش برم " ماما گفت وزنش 3900 بود . کمک کرد تا سینه ام گذاشتم دهنش یه 5 دقیقه ای طول کشید تا گرفت . اولین مکی که زد ترسیدم با قدرت نوک سینه ام و کشید تو دهنش یکمی دردم گرفت !!! ( خجالت )

بالاخره منم مامان شدم . نازکم بردن تا کارهاش و انجام بدن من یک ساعتی اونجا بودم . ماما بهد از معایناتم گفت همه چی خوبه . بهم تبریک گفت و گفت که میتونم برم بخش . بعد پرستار اومد و منتقل شدم به بخش بعد از زایمان .

خدا جونم راستی راستی تموم شده بود !!!!! خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
2714
از حدود 7 ماهگی دیگه باورم شد که راستی راستی دارم مامان میشم !! خیلی دوران شیرینی بود مخصوصا که شوشو خیلی نازم میکشید و خیلی احساساتی تر شده بود که خیلی خوشم میومد . چون برنامه ریزی شده باردار شده بودم از قبل فکر همه چیز کرده بودیم و فقط یه نگرانی داشتیم..... زایمان...... خودم هم از طبیعی میترسیدم هم از سزارین !!! گاهی با خودم میگفتم خیلی خوش میگذره کاش نی نی همیشه تو دلم بمونه !!! ( شوخی ) .


خیلی تحقیق کردم از دوست و اشنا تو همین نی نی سایت هر کس یه چیزی میگفت !!! دیگه مونده بودم که بالاخره کدوم دکتر و بیمارستان انتخاب کنم . سزارین کنم یا طبیعی !!! من رشته تحصیلیم تغذیه است . با یکی از همکارام سر همین موضوع داشتیم صحبت میکردیم که یه پیشنهادی داد که قبلا باهاش آشنا نبودم . گفت یه مامای خصوصی بگیر ! خیلی به این موضوع فکر کردم . البته تا اون موقع پیش چند تا متخصص رفته بودم .

دوستم کارمند معاونت درمان دانشگاه تهرانه و چند نفر رو بهم معرفی کرد . سه تاشون انتخاب کردم و رفتم پیششون . دوتا شون تو مرکز مشاوره مامایی کار میکردن و یکیشون مطب داشت . اونایی که تو مرکز مشاوره بودن گفتن فقط همراهی میکنن تو بیمارستان تا زایمان ولی خود زایمان انجام نمیدن ! دستمزدشون کمتر بود ولی اونی که مطب داشت گفت از منزل همراهی میکنه تا بعد زایمان و زایمان رو هم خودش انجام میده البته دستمزدش بیشتر بود و زایمان فیزیولوژیک ( کم درد و با حداقل عارضه ) انجام میداد ( بدون بخیه . مراحلی رو در آب - در منزل - بدون دارو - با حضور همسر ... ) و باید تو کلاسهای آموزشیش شرکت میکردم . با شوشو و دوستم مشورت کردم و تصمیم گرفتم تو کلاسهای خصوصی شرکت کنم .
اولش شوشو با بی میلی میومد و همش میخواست کلاسها رو بپیچونه !!! ولی بعد از 2 جلسه زودتر از من آماده میشد و این برام خیلی ارزش داشت !خیلی از روشهاش خوشمون اومد و در نهایت تصمیم گرفتم با این روش زایمان کنم .

چه جالب! خدا رو شکر که به سلامتی زایمان کردی و از تصمیمت راضی هستی.

من هنوز اقدام به بارداری نکردم و در مرحله تحقیقم. همیشه دوست داشتم زایمان در آب انجام بدم ولی خوب با تحقیقاتی که من انجام دادم اینطور دستم اومد که زایمان در آب تو ایران اولا فقط تو چند تا بیمارستان تو بعضی شهر هاست و از طرفی متخصص های زنان زایمان تمایلی به زایمان با این روش ندارن(و احتمالا این به دلیل نداشتن تجربه کافی تو این نوع از زایمانه، شایدم پروسه زایمان پر زحمت تری براشون داشته باشه)به هر حال تقریبا از خیر این روش گذشتم و با خودم گفتم بعد از انتخاب متخصصم با اون در این مورد مشورت میکنم.

یه مدت هم به این فکر افتادم که برای زایمان به یه کشور دیگه برم. وقتی در این مورد هم کمی تحقیق کردم دیدم انقدر زحمت و خرج و دردسر داره که اصلا نمی ارزه...

بعد تو یه برنامه دیدم که تو امریکا خانوما تمایل دارن که بچشون رو تو خونه به دنیا بیارن.برای این کار هم یه ماما استخدام میکنن و اون ماما به همه کارهای دوران بارداری باردار میرسه.حتی خانوم باردار برای چک اپ های روتین نمیره کطب دکتر و ماما همه این کارارو تو خونشون میاد و انجام میده. در هفته های آخر هم که ماما دیگه شبانه روز تو خونشون میمونه و زایمان رو تو خونه انجام میده. تو گزارش نشون میداد که کسایی که این کارو انجام میدن خیلی راضین.

از اون جایی که به نتیجه درستی نرسیدم بیخیال موضوع شدم و فکر کردن و تصمیم گرفتن در موردش رو موکول کزدم به بعد از بارداری.

حالا که تجربه شمارو می خونم از طرفی برام خیلی جالب میاد و از طرفی احساس میکنم کمی جرات میخواد چون من فکر کنم اگر جای شما بودم بار اول که رفتیم بیمارستان اگر کادر اونجا میترسوندنم که ممکنه مشکلی پیش بیاد و باید بستری بشم این کارو میکردم..
از طرفی هم اونطور که شما نوشتی سه بار رفتین بیمارستان.برای یه خانم باردار که داره درد میکشه یه کم خطرناک نیست؟ معلومه که به ماماتون خیلی اعتماد داشتی
راستی اتنا جان من فکر میکردم کیسه آب که پاره شد باید سرعا زایمان رو انجام داد چون ممکنه بچه خفه بشه تو شکم مادر.
میشه در این مورد یه کم توضیح بدین؟که چقدر بعد از پاره شدن کیسه آب وقت داریم برای زایمان.

و اینکه کل هزینه ماماتون چند شد؟
asi جان بچه که خفه نمیشه مگه ماهیه به آب نیاز داشته باشه

بچه هنوز به بند ناف وصله و اکسیژن میگیره

کیسه اب همه یهو تخلیه نمیشه

یرای عفونت میگن زود برید بیمارستان خطر عفونت هست عزیزم
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
مرسی شیوا جون که جوابمو دادی. من اینو نمیدونستم. تا حالا هم مطلبی در موردش نخونده بودم. فقط دختر عمه ام که بچه اشو زود به دنیا اورد گفت به دلیل پاره شدن کیسه آب بوده.
مبارک باشه.
خوش به حالتون ! عین این چیزایی بود که توی سایتا دیده بودم! منم خیلی دلم می خواد تو خونه مخصوصا تو آب زایمان داشته باشم! اصلا فکر نمی کردم تو ایران امکانش باشه. دستتون درد نکنه که این خاطره ی قشنگتون رو با همه شیر کردین.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687