2737
2734
عنوان

کسی بوده که خانوادش درگیر بیماری سرطان باشن

| مشاهده متن کامل بحث + 278779 بازدید | 984 پست
خواهر من لوسمی داشت،تا مرحله پیوند مغز استخوان پیش رفت اما پیوند به بهانه کوچکی کنسل شد.
قرار شد دارو مصرف کنه، هفته پیش بهمون خبر داد که جواب ازمایش اش عالیه و سلامتی اش رو بدست اورده.
خواهر من لوسمی داشت،تا مرحله پیوند مغز استخوان پیش رفت اما پیوند به بهانه کوچکی کنسل شد.
قرار شد دارو مصرف کنه، هفته پیش بهمون خبر داد که جواب ازمایش اش عالیه و سلامتی اش رو بدست اورده.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهاره عزیزم تو چه دل سوخته ای. ناگهانی از دست دادن خیلی بده. من هنوز تو شوک از دست دادن ناگهانی عمه ام هستم. یکی از عمه هام که تومور مغز بدخیم داشت و ما می دونستیم رو به بهبود نیست و این آمادگی رو داشتیم که از دستش بدیم. ولی اون یکی ای خدا ای خدا... بعد از فوت عمه بزرگم، اون یکی عمه ام خیلی ناگهانی از دست رفت. هرچند که عمه با پدر خیلی فرق میکنه ولی می فهمم که وقتی میگی برای یک کسالت جزیی رفت دکتر و دیگه برنگشت یعنی چی.....
من فکر کنم رادیوتراپی بهتر از شیمی درمانی کمک کنه. نمیدونم من که علمش رو ندارم از روی حال و احوال مریض های اطرافم میگم.
آب جایگزین ندارد آب را درست مصرف کنیم.....
بهار جون یعنی میشه روزی برسه که این بیماری درمان بشه؟
اتفاقا پدر من سرطان مثانه داشت. وقتی دکتر بردیمش و مدارک رو دید، گفت ببریدش خونه. مامانم گفت یعنی چی آقای دکتر؟ دارویی، مسکنی چیزی آخه تجویز کنید. یک کمی مامان من رو نگاه کرده بود بعد گفته بود ببرید رادیوتراپی که بعدها ما فهمیدیم ای بابا مثانه که هیچی تمام قسمت گوارش و نخاع رو درگیر کرده.
خدا رحمت کنه رفتگان شما رو.
آب جایگزین ندارد آب را درست مصرف کنیم.....
2731
شیرین جون این درمانی که میگم فقط اگر یه غده درگیر شده باشه میتونن روش کار کنن اگر به جای دیگه متاستاز داده باشه یا جایی رو درگیر کرده باشه اصلا نمیتونن با این دستگاه کاری بکنن
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
تا الان پست های قبلی رو به من نشون نمیداد سایت !!!!

بهاره جون خدا کنه مادرم ازم راضی باشه . من که هر روز کارم گریه زاریه و حس اینو دارم که براش کم گذاشتم . ماه های آخر رو رسیدم خداییش هر کاری میتونستم کردم . قبلش هم که برای شیمی درمانی بیمارستان میبردیم همیشه من میرفتم . دکتر هم من میرفتم اما رسیدگی های بعد از پیوند و استرلیزه کردن خونه رو همشو خواهرم انجام داد و من هیچ کاری نکردم و خیلی خیلی پشیمونم که چرا اون موقع کاری برای مادرم نکردم ! هر روز خودم رو سرزنش میکنم ... امیدوارم مادرم راضب باشه ازم . ازشون هم پرسیدم مادر راضی هستی میگفت برای چی نباشم ولی ته دل خودم ...
انجل جان مادرم 12 روز تو آی سی یو بودن . خیلی برام عجیب بود هر روز با امید اینکه دیگه امروز میبرن بخش میرفتم بیمارستان . هیچ وقت نگاه ملتمسانه مادرم رو از یاد نمیبرم و حالا خودم رو سرزنش میکنم که چرا میترسیدم دیگه راهم ندن و 1 دقیقه که میومندم میرفتم بیرون به امید اینکه بازم اون روز راه بدن برم پیشش . اشتباه میکردم باید اینقدر میموندم تا خودشون بیرون میکردن . بدیش به این بود که مادرم هوشیار بود کامل و برای اینکه کمتر اذیت بشه خوابش میکردن .
نمیخوام اذیتتون کنم چند بار نوشتم و پاک کردم ولی روزهای خیلی سختی بود وقتی میدید ما راه میریم ما حرف میزنیم ما غذا میخوریم ما حداقل اگه سرمون بخاره میتونیم بخارونیم ... خدایا برای هیچ بچه ای نخواه که جای من باشه خدایا برای هیچ دختری نخواه که منو درک کنه

بهار ب . ن خدا رو شکر که خواهرت سلامتیشونو به دست آوردن . همیشه سلامت باشن

بارانه جون خدا رحمت کنه پدرتون رو .


بهاره جان باز هم میگم توکلت بخدا باشه . برات بهترین ها رو آرزو میکنم
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
شیرین :((
منم فکر میکنم رادیوتراپی بهتره چون عوارضش خیلی کمتره
اما بعدش باید آمپول رو بزنه
فکر میکنم این حس که هنوز درمانی هست و دکتر هنوز امیدواره خودش خیلی کمک کرده به مامانم
هرچند من سعی میکنم منطقی بر خورد کنم
با تمام این احوال
شیرین فکر میکنم رفتن ناگهانی و بدون بیماری بهتره
خودم دوست دارم اینطوری برم
البته خودخواهیه چون برای اطرافیان بسیاااااااااااااااااار سخته
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
بارانه جان
خدا رحمت کنه پدرت رو

انجل جان
برات ارزوی آرامش میکنم ..

بهار
خداروشکرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
2738
بهار جان
همه احساسات تو طبیعی هستن
دوره اول بعد از سوگ دقیقا همینه برای همه هست
حتی اگه خودت رو فدا هم کرده باشی باز احساس گناه میکنی
ولی اینو بدون که اینها همه نماد بیرونی دلتنگی و غم توئه
خودت رو محاکمه نکن
زندگی همینه پر از سختی و ناراحتی
تو همه تلاشتو کردی
هممون کردیم و میکنیم
اما الان فقط دلت خیلی تنگ شده ...
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
مرسی بهاره جان بهار جان حس دلتنگی قلبمو به درد میاره بخصوص که بعد اون لوله لعنتی می افتم که از بینی و دهان کرده بودن توی نایش التماس میکرد درش بیاریم و من بالای سرش اشک میریختم نتونست حرفای اخرشو بزنه اما بدون اونا هرگز از اولاد چیزی به دل نمیگیرن همونطور که ما نمیگیریم عشق فرزند همینه دیگه
مرسی بهاره جان بهار جان حس دلتنگی قلبمو به درد میاره بخصوص که بعد اون لوله لعنتی می افتم که از بینی و دهان کرده بودن توی نایش التماس میکرد درش بیاریم و من بالای سرش اشک میریختم نتونست حرفای اخرشو بزنه اما بدون اونا هرگز از اولاد چیزی به دل نمیگیرن همونطور که ما نمیگیریم عشق فرزند همینه دیگه
بچه ها
امید و امیدواری معجزه این بیماریه
من الان میدونم وضعیت دقیقا چیه و تومور چقدر بزرگه و هر آن ممکنه روده رو مسدود کنه و یا بترکه
مادرم که اینارو نمیدونه
و تازه من میدونم از سال قبل هم یه توده بین غشا کبد و دیافراگم هست که نمیشد با جراحی برداشته بشه و همینطور میدونم احتمال خیلی زیادی داره که مثل سال قبل توده های کوچیک دیگه ای در محدوده لگن و شکم باشن

اما
از روز 3 شنبه تمام افکار منفی از ذهنم رفتن بیرون
برای خودم هم عجیبه
با اینکه میدونم همه اینا درمانهای موقتی و کنترلیه
با اینکه میدونم ...
این دوروزه مامانم هم حالش خیلی بهتره
خیلی بهتر
خدارو شکر
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730