2726
ماگنولیا راست میگه بچه ها باهم متفاوتن...مخصوصا پسرا دیرتر خبر میدن و یاد میگیرن من مبین تازه داره کلمه میگه
حرف کامل نمیتونه بزنه هنوز..نمیتونه شلوارشو دربیاره رو لگنم نمیشینه پس معلومه هنوز زوده براش
پس لیلی جون ما تنبل نیستیم هنوز موقع از پوشک گرفتن بچمون نشده...باید به هایا جایزه بدی
زود یاد گرفته...البته اگه بع بچه فشارم بیارین امکان داره بعد چندماه دوباره همکاری نکنه

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

راستی فریناز جون تولد دسته جمعیتون چی شد برگزار نشد؟
بعدم فری یادت رفته یبار گفتم بوشهرم گفتی خیلی دلم میخواد بیام شوهرم ماموریت میاد گفتم بیاین خونمون؟!
دیدمم نوشتع بودی نمیدونستم بوشهری بخاطر زلزله
2728
سلااااااااااام مامانا..............

مهراوه این تشبیهاتت منو کشته ....خیلی از اون کارارو کیانم انجام میده ..... راستی اگه همت کردی نظام مهندسی شرکت کنی منم پایه ام خبرم کن .....

آسیه جون ایشاا... که قبول میشی راستی خواهر منم معماری خونده

نگین حون خدارو شکر صیحیح و سالمین!!!!!..........خدا خودش به زلزله زده ها کمک کنه گویا امروز سیستان و بلوچستان هم زلزله اومده......
رویا جون هر کی صلاح زندگیشو بهتر میدونه ...... مادر بودن یعنی فداکاری و از خود گذشتن ......اما بچه ها خیلی خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنی به شرایط عادت میکنن......مثلا کیان که خیلی خجالتی بود الان بسیار اجتماعی شده به هر کی میرسه اول سلام میکنه بعد چیزایی رو که دوست داره براش توضیح میده یا اسباب بازیهاشو تقسیم میکنه و بازیهای نوبتی رو رعایت میکنه و و و .... که اگه مهد نمیرفت مطمئنم همون خجالتی میموند....
کتابهای پوپو....فریناز


کتابای می می نی و کیتی ................ماتار


مجموعه داستانهای فرانکلین....�چه کسی در (مزرعه، خانه، باغ، دریا، جنگل، بیشه،..) قایم شده�....
مجموعه قصه های خرس بزرگ و خرس کوچک.....مجموعه کتاب های خاله بازی در 7 جلد...........
مجموعه فسقلی ها که یه کم سنگین تره . 30 جلد کتاب هست که بعضی هاش مناسب سنشون هست.....
(توضیحات کامل ص 83)......ماگنولیا


شعر های کودکانه (که معمولا در مهد خونده میشه )

http://farjo.blogfa.com/post-667.aspx

http://www.mahd-banafshe.blogfa.com/cat-8.aspx

http://pishdabestani.blogfa.com/


تایپیکای تربیتی:
مادر کافی
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=206355&PageNumber=19


تربیت مذهبی کودکان:
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=205847&PostID=16117922#16117922
منون اسیه جون
امسال میخواستم امتحان ولی هم تنبلی کردم هم نمیدونستم برای رشته ما فایده ای داره یه نه

رویا جون چه خوب که میبینم تو هم میخای شرکت کنی
امتحان 91 رو که ندادیم
امتحان بعدی را هم نمیدونم تابستونه یه همون اسفند
من چند فایل دانلود کردم اما اگر کتب مناسبی گیر بیاریم که چه بهترپ
پس سرفرصت یه برنامه و قرار مطالعاتی میزاریم تا من تنبل لااقل به خاطر قول وقراارم با تو کمی بخونم
رویا جون اون نوشته ها وتشبیه ها که برای زنگ تفریح و خنده بود..خودم که اعتقاد دارم این بچه ها واقعا فرشته های روی زمین اند
پاک و معصوم بخصوص وقتی خوابن خیلی چهرشون معصومانه میشه

برادرم وقتی محمدایین نوزاد بود میگفت چهرش خیلی معصومانه است از بچه های دیگه بیشتر ولی الان
میگه شرارات از سر و روش میباره
وقتی تو فکر انجام یه شیطنت جدیدیه لحطه ای ساکته وخیره میشه طوری که معلومه تو فکر نقشه است
نمیدونید این چشماش... داد میزنه چه افکار خبیثانه ای داره از سر میگذرونه وبقول ..همه شرارت از چشماش میباره

ذوسه شبه یه بازی جدید برای خودش اختراع کرده اونم به این شکل که منو مجبور میکنه رو زمین دراز بکشم
وبلوزمم میزنه بالا تا شکمم معلوم باشه بعد از من فاصله میگیره وبا چشماش اول همه حرکاتی که میخاد انجام بده رو مرور میکنه و با صدای نعره گونه ای(مثل شیر) میدوه و ازروی من میپره و کلی کیف میکنه
تورورخدا میبینید این بچه ها رو گاهی چکارای مییکنن

امروزم به اندازه یه دستشویی رفتن تنهاش گذاشتم صدای گریه اش دیددیم بالا رفت
اومدم دیدم سرشو از فاصله بین دسته مبل ونشیمنگاه رد کرده بود و کیر کرده بود و نمیتونست سرشو بیرون بیاره
هرکاری کردم سرشو بچرخونه کنه تا نجاتش بدم اونقدر ترسیده بود طفلی که موفق نشدم جراتم نمیکردم خودم گردنشو بچرخونم
مونده بودم اصلا چطوری از این فاصله کم سرشو رد کرده بود
کمی هول کردم و بعد دسته مبل رو شکوندم و سرشو بیرون اوردم
خیلی ترسیده بودم نکنه به گردنش اسیبی رسیده باشه که شکر خدا چیزیش نشد و فقط کمی گوششش درد گرفته بود


ای بابا از معصومیت و فرشته بودن بچه ها شروع کردیم باز رسید به اینجا
سلام دوستای خوبم
وای ماشالله میبینم که سال جدید خیلی زبر و زرنگ شدین و چقدر پست توی سه چهار روزی که نبودم گداشتین. آفرین به همتتون و همدلیتون .
منکه دیگه اصلا این گل پسری اجازه نمیده پشت کامی بشینم و تا زمانی که نخوابه نمیتونم بیام و تازگی ها هم که انقدر خسته هستم که وقتی بهداد 9-9:30 میخوابه منم خیلی همت کنم تا 11 جمع و جور میکنم و بیهوش میشم.

فریناز جون رفتی که میس کال برای من بزاریااااااا خواهر جان من از هیچ کدومتون دیگه شماره ندارم گریههههه

رویااااااااااا جونم نبینم غم و غصه اتو عزیزجاااااان. گلم من واقعا به این نتیجه مهم تو زندگیم رسیدم که همه اتفاقات و مشکلات مقطعی هست و با گذر زمان همه ناراحتی ها میگذره فقط باید قبول کنی که این نیز بگذرد و انشاالله بهترینها تو سال جدید در انتظارته .

خواهر جان پس من چی بگم که دوربین نازنینم رو با کلی عکس خانوادگی و شخصی به خاطر یه سهل انگاری گم کردم و یه تعداد کم عکس از تولد بهداد تو دوربین خواهرم برام موند. عیبی نداره انشالله تولد سه سالگی ایلیا جیگرم. تازه تو که هنرمندی و زود به زود کیک درست میکنی میتونی باز هم عکسهای خوشگل سه نفری و تکی بگیرین .
راستی منتظر تماست هستم یا مسیج بده تا دوباره شماره ات رو داشته باشم.
نگار جان خیلی ناراحت شدم که یحیی جونی مریض بوده . واقعا سخته منکه حاضرم جای 4 روز 40 روز خودم مریض باشم ولی بهدادم سالم باشه ولی خوب چه میشه کرد ویروس های بدجنس بیشتر دنبال جاهای کشف نکرده هستن و زورشون به این کوچولوها بیشتر میرسه .
انشالله که خیلی زود سرحال و شاداب بشه .
در مورد حرف زشت تا حالا که خداروشکر بهداد کلمه ای یاد نگرفته ولی عصبانی که میشه دور خودش میچرخه تا چیزی پیدا کنه و پرت کنه و گاهی هم میاد و مارو میزنه. و منم میدونم که مثل خیلی کارهای دیگه گذرا هست و با بی توجهی بعد از مدتی فراموش میشه.
من خودم اگه بهداد بی خودی نحسی کنه اصلا بهش محل نمی زارم و فقط میگم تا زمانی که گریه کنی و جیغ بزنی من نمی فهمم چی میگی و میرم دنبال کارم و بعد از چند دقیقه جیغ زدن و گریه کردن خودش میاد طرفم و به زور میکشه منو پایین که یعنی بشین و بغلم میکنه و تند تند صورتشو میچسبونه به دهنم که یعنی بوسم کن و منم بغلش میکنم و بوسش میکنم و سعی میکنم کلا ببرمش سراغ کار دیگه ای تا حواسش پرت بشه مثلا بی موقع میاد و هی میگه شیر بده حالا یا نزدیکه ناهاره یا شام ومنم میگم نه و قشقرق میکنه . همسری با من مخالفت نمیکنه ولی مامانم اصلا طاقت گریه و بدقلقی بهداد رو نداره و به حرفش میره و هرچی میگم مامان جان ولش کن محلش نزار ، گاهی حرفم رو گوش میکنه ولی میدونم این دو روزی که کامل از صبح تا غروب نیستم مامانم خیلی به خواسته اش میره ولی خوب چه کنم ذلم میخواد که تمام وقت خودم پیشش باشم ولی از یه طرفم دیگه موقعیت کاری اینطوری که سه روز در هفته باشه و پنج شنبه ها هم تا ساعت 1 باشه گیرم نمیاد تازه هر موقع هم کهبخوام میتونم روزم رو با همکارم عوض کنم مثلا همین کلاسهای برج میلاد فقط سه شنبه ها بود و روز کاری منم سه شنبه است ولی به همکارم گفتم و جا به جا کردیم حالا یا دوشنه یا چهرشنبه میام سرکار به جای سه شنبه.به خاطز همین مزایا دلم نمیاد کارم رو ول کنم.
مهراوه جان راستی می خواستم برات چند تا شعر بنویسم وقت نشده بود

من بیشتر داستان از خود بهداد و نینی ها میگم و کتابهای می می نی هم خوبه برای مشکلات رفتاری بچه ها .

به غیر از همون چندتا شعر معروف که هممون از بچگی بلد بودیم دوتا شعر تقریبا آروم برای وقت خواب بهداد براش میخوانم که دوست داره
لالا لالا جوجه ماشینی
شبها تا صبح نمی خوابه
دلش مامانشو میخواد
شبها تا صبح بیداره
بخواب ای جوجه ماشینی
خودم مامانه تو میشم
شبها هر وقت دلت گرفت
بدویی کن بیا پیشم
برات لالایی میخونم
تا که خوابت کنم شبها
به مامانم میگم فردا
برات یه مرغ خوب کنه پیدا




لالا لالا
کره اسب آقا
یه نینی اسب کوچولو
به دنیا اومده امروز
سر و کلش هنوز کم موست
ولی پوست تنش
خیلی خوش خط و خاله
مامانش مادینا خانم
نمیدونی چه خوشحاله
بابا اسبه میخواد دویدن رو یادش بده
مامان اسبه
میگه نخیر
هنوز زوده براش اینکار
خامه بازی گلدونه برگزار میکند


همایش

با کودک خود باشیم

با کودک خود چگونه بازی کنیم؟

با او چگونه رفتار کنیم؟

با خود چگونه باشیم؟

کارشناس(محمود سلطانی)

زمان : سه شنبه 3 اردیبهشت92

10-12 صبح تکرار:5تا 7 بعدازظهر

مکان:سعادت آباد/ بلوار دریا/ بین خوردین و رامشه/ پلاک 34

تلفن:88366736

ورود برای عموم علاقمندان آزاد و رایگان است


2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز