یکبار مامانم چنان اشکشو در نیاورد که از خونه زد بیرون و های های تو خیلبون گریه کرد منم دنبالش دویدم و تو بغلم گرفتمش و گفت سارا دلم واسه مامانم تنگ شده آخه مامانش فوت کرده دلم آتیش گرفت گفت خیلی بی پناهم
سارا قد همسرت رو بدون
خوهر من 3 ماه تموم نیومد خونمون چون از رفتار پدر و مادرم خسته شده بود من مجرد بود همش دلم واسش تنگ میشد دیگه مامان بابام کارشون شده بود گریه خواهرم حتی جواب تلفن و هم نمیداد ...دیگه با یه دسته گل رفتن خونشون و معذرت خواهی دیگه همون شد ...
مامان بابای داماد راضی نبودن همش حرف پشت خواهرم بود مامانم هم ناراحت که شما چرا به خانواده ات حرفی نمیزنی ابرو واسه ما نزاشتن ....فکر کن قضیه اینجوری هم بوود
خوهر من 3 ماه تموم نیومد خونمون چون از رفتار پدر و مادرم خسته شده بود من مجرد بود همش دلم واسش تنگ میشد دیگه مامان بابام کارشون شده بود گریه خواهرم حتی جواب تلفن و هم نمیداد ...دیگه با یه دسته گل رفتن خونشون و معذرت خواهی دیگه همون شد ...
مامان بابای داماد راضی نبودن همش حرف پشت خواهرم بود مامانم هم ناراحت که شما چرا به خانواده ات حرفی نمیزنی ابرو واسه ما نزاشتن ....فکر کن قضیه اینجوری هم بوود
موقع ازدواجمون بابام یه خونه دو طبقه داره که طبقه بالاش مستاجر مینشست و طبقه پایینش هم نساخته بود همسرم با پول خودش اونجارو ساخت که هم خونه بابام تکمیل بشه و هم من راحت باشم و نزدیک خونه پدر شوهرم نباشم 3 سال اونجا نشستیم و بعد اومدیم خونه ای که خودمون ساختیم اونا هر جا نشستن گفتن خونه مجانی دادیم دامادم بشینه
گناه داره به مامانت بگو ...من هم مادرشوهرم فوت شده ایشالله خدا به مامانتون همیشه سلامتی بده ولی توی خونواده ما همه میگن حتی خودم هم اعتقادم به اینه مامانم همسرم رو بیشتر از من دوست داره ..اون بیشتر به محبت مادر نیاز داره ...
سارا با این وضعیت فکر میکنم همون از روش خواهر من استفاده کنید خیلی بهتر باشه
منم دلم میخواد یه جایی برم که تا مدتها نبینمشون میدونم خیلی بهشون بر میخوره ولی فردا میرم خونه مامان بزرگم و از طریق اون تهدیدشون میکنم که اگه اخلاقشون عوض شد که هیچ اگه نه دیگه رنگ منو و پسرمو که براش میمیرن رو نمی بینن .
همیشه یا اونا بخاظر پسرم اینجان یا ما رو بزور می کشونن اونجا بیشتر وقتها همسرم خودش مارو میبره اما خودش نمیاد تو اما تا ببیننش بی نصیب نمی زارنش
الانم بخاظر حرف همسرم خیلی ناراحتم
دلم می خواد همسرم همچین جوابشونو بذه که بشینن سر جاشون .
من خیلی مراعات بزرگی و کوچیکی رو می کنم
همیشه یا اونا بخاظر پسرم اینجان یا ما رو بزور می کشونن اونجا بیشتر وقتها همسرم خودش مارو میبره اما خودش نمیاد تو اما تا ببیننش بی نصیب نمی زارنش
الانم بخاظر حرف همسرم خیلی ناراحتم
دلم می خواد همسرم همچین جوابشونو بذه که بشینن سر جاشون .
من خیلی مراعات بزرگی و کوچیکی رو می کنم
سارا جان خیلی خوبه اتفاقا میتونی مامانت رو هم دعوت کنی مستقیما خودت بهش بگی از این رفتاراها خسته شدی
ایشالله همه چیز رو به راه میشه ناراحت نباش
ایشالله همه چیز رو به راه میشه ناراحت نباش
امیدوارم
از خدا عاجزانه میخوام کمکم کنه آخه این حرکات روی روابط من و همسرم تاثیر میذاره همیشه یه مسئله ای هست که روابط مارو تحت الشعاع خودش قرار بده
از خدا عاجزانه میخوام کمکم کنه آخه این حرکات روی روابط من و همسرم تاثیر میذاره همیشه یه مسئله ای هست که روابط مارو تحت الشعاع خودش قرار بده
کار مادرت بسیااااااااار اشتباهه ...
خیلی زشت بوده حرکتش ... حقیقتش مادر و پدر منم اینطوری هستن... منم خیلی راحت بهشون گفتم که حق ندارین به همسرم من بی احترامی کنین ...
و مسائلی پیش اومد که الان مدتهاااااااااست با خانواده ی خودم و همینطور همسرم ارتباط و رفت و آمد نداریم از دست همشوووووووون راحت شدم بخدا
بس که میخوان سرک بکشن و تیکه بپرونن ...
محاله از کسی که به همسرم بی حرمتی کنه بگذرم ، حتی اگر پدر مادرم باشن ... حسابی تذکر میدم و تنبیهشون میکنم ... تا دفعه ی دیگه متوجه باشن که با کی طرفن ...
خیلی زشت بوده حرکتش ... حقیقتش مادر و پدر منم اینطوری هستن... منم خیلی راحت بهشون گفتم که حق ندارین به همسرم من بی احترامی کنین ...
و مسائلی پیش اومد که الان مدتهاااااااااست با خانواده ی خودم و همینطور همسرم ارتباط و رفت و آمد نداریم از دست همشوووووووون راحت شدم بخدا
بس که میخوان سرک بکشن و تیکه بپرونن ...
محاله از کسی که به همسرم بی حرمتی کنه بگذرم ، حتی اگر پدر مادرم باشن ... حسابی تذکر میدم و تنبیهشون میکنم ... تا دفعه ی دیگه متوجه باشن که با کی طرفن ...
منم خیلی حفظ حرمت میکردم یه زمانی ... میگفتم خب بزرگترن و از این حرفای الکی ... ولی دیدم که نه ، به بزرگتر کوچیکتری نیست ... اگر بزرگتره پس باید بیشتر بفهمن که ... !!! اینطور نیست ...
پس دیگه اگر کسی اشتباهی بکنه تذکر میدم و جمع و جورش میکنم ... چون اگر از همون اول جلوی همچین کسانی رو نگیریم ، حسابی شاخ میشن واسه آدم ...
پس دیگه اگر کسی اشتباهی بکنه تذکر میدم و جمع و جورش میکنم ... چون اگر از همون اول جلوی همچین کسانی رو نگیریم ، حسابی شاخ میشن واسه آدم ...
آره دیگه اخلاق اینا طوریه که جلوی بقیه هم بهش متلک میگن و باعث شده روی بقیه هم تاثیر بزاره و اونا هم متلکهاشونو شروع کنن و منم همیشه از همسرم ظرفداری می کنم اما نه خیلی رک
اما از امشب شمشیرمو از رو میبندم یا رومی روم یا زنکی زنگ
اما از امشب شمشیرمو از رو میبندم یا رومی روم یا زنکی زنگ
ممنون از لطفتون دوستای خوبم
امیدوارم زندگی سراسر شادی و بدون غم در کنار خونوادتون داشته باشید
امیدوارم زندگی سراسر شادی و بدون غم در کنار خونوادتون داشته باشید
عزیزم من نفهمیدم یعنی همسرت حق نداشته وقتی خسته از سرکار میومده بعد از شب نشینی با هاشون حالا یکم دراز بکشه؟؟
چقدر بی انصافن...خب اگه میرفت تو اتاق خابتون رو تخت میخابید در اتاق و میبست بیشتر بی حرمتی نبود؟؟؟
کلا حس میکنم مادرت میخاد حساسیت الکی به خرج بده
وقتی شوهر به این خوبی داری قدرشو بدون و نذار کسی خارش کنه حتی اگه پدر مادرت باشن
من که خودم رویه ام اینه! شوهرم با اینکه پسرخالمه و بچه خواهر مامانمه ولی تابحال حتی اگه از دستش ناراحت هم بشه بروش نمیاره بمن میگه! چون از اول یطور رفتار کردم که شوهر من برااااااام خیلی مهمه
چقدر بی انصافن...خب اگه میرفت تو اتاق خابتون رو تخت میخابید در اتاق و میبست بیشتر بی حرمتی نبود؟؟؟
کلا حس میکنم مادرت میخاد حساسیت الکی به خرج بده
وقتی شوهر به این خوبی داری قدرشو بدون و نذار کسی خارش کنه حتی اگه پدر مادرت باشن
من که خودم رویه ام اینه! شوهرم با اینکه پسرخالمه و بچه خواهر مامانمه ولی تابحال حتی اگه از دستش ناراحت هم بشه بروش نمیاره بمن میگه! چون از اول یطور رفتار کردم که شوهر من برااااااام خیلی مهمه
سارا جون خونواده منم کم و بیش از این رفتارا داشتن
نتیجه اش این شد که از نزدیکشون خونمو دور کردم
قبلا ده دقیقه فاصلمون بود الان یک ساعت و نیم
هیچ وقت هم بدون شوهرم خونه مامانم نموندم و جایی نرفتم
همه جوره بهشون فهموندم شوهرم اولویت اول زندگیمه
وگرنه خدا میدونه چی میشد
نتیجه اش این شد که از نزدیکشون خونمو دور کردم
قبلا ده دقیقه فاصلمون بود الان یک ساعت و نیم
هیچ وقت هم بدون شوهرم خونه مامانم نموندم و جایی نرفتم
همه جوره بهشون فهموندم شوهرم اولویت اول زندگیمه
وگرنه خدا میدونه چی میشد
کار مادرت اشتباهه....اگه میتونی مستقیم با خودش صحبت کن و بهش بگو اگه دخترتو دوست داری اگه دوست داری تو زندگی تک دخترت ارامش باشه اینقدر دنبال بهونه و اتو گرفتن از داماد بیچاره ت نباش.
در ضمن رابطه تون رو کمتر کنید....دلیل نداره مامانتون بره خونه داماد.
در ضمن رابطه تون رو کمتر کنید....دلیل نداره مامانتون بره خونه داماد.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
