از دست مادر شوهر بی فکر و بی محبنم دارم دیوونه می ششششششششششششم پدر ما رو در اورده شوهرم شده راننده شخصیشون هر جا می خوان برن باید ببرتشون ولی خودش سالی به دوازده ماه یه زنگم نمی زنه حالمون رو بپرسه هیچ رسم و رسوم و اداب معاشرتیم بلد نیست دلم می خواد یه جوری رفتار کنم که بفهمن از دستشون ناراحتم اخه تا حالا هر بی حرمتی کردن اصلا به روشون نیاوردم گفتم و خندیدم و گذشت کردم حالا چه جوری با هاشون رفتار کنم به نظرتون؟
روسَری اَذیَتِت می کنه...!!؟؟ دِلِت می خواد وَقتی قَدَم می زَنی باد توی موهات بِپیچه...!؟!
وَقتی کَـفـتَر رو کَله ات ریــــــــــــــــــــــــــد می فهمی حِجاب , مَصونیت است نه مَحدودیت..... :-))) حــالا قانع شُدید یا نَع ؟!؟!؟!؟
شوهر م که به من گفته دیگه لازم نیست بیایی خونه مادرم.....اونا نمیفهمن که محبت و رفت و آمد چیه....منم گفتم اگه تو میخوای باشه....وگرنه هفته ای سه چهار ساعت آدم میتونه تحملشون کنه
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
مادر شوهر من که همه جا میگه عروس فامیل کاغذیه..یه روز اومده یه روز هم شاید بره.ههههههههههههه
فکر کنید دیگه...شعور اندازه جلبک
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
خوش به حالت شقایق جون می شه به من بگی چه کار کردی شوهرت این حرف رو زده؟ شوهر من از ساعت 7 گیر اوناس هی بره این ور اون ور الانم داره می برتشون خونه اینم جمعه ما بود
روسَری اَذیَتِت می کنه...!!؟؟ دِلِت می خواد وَقتی قَدَم می زَنی باد توی موهات بِپیچه...!؟!
وَقتی کَـفـتَر رو کَله ات ریــــــــــــــــــــــــــد می فهمی حِجاب , مَصونیت است نه مَحدودیت..... :-))) حــالا قانع شُدید یا نَع ؟!؟!؟!؟
خدا خواست عزیزم..وگرنه من دوسال تو خونه مادر شوهر زندگی کردم و پوستم کنده شد
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
من میگم ظلم آدما یه روز به خودشون برمیگرده..خواهر شوهر من اولین بار خواستگاری رو به هم زد از ترس اینکه یه وقتی من طلاق نگیرم مهریم بیفته گردنشون.....شوهرم کلی گریه کرد و گفت نمیبخشمش... خودش ازدواج کرد و دو یا سه هفته بعد ازدواج رفت دادخواست طلاق داد..چوب خدا صدا نداره
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
انقدر دلم ازشون پره که نگو ..تا تو خونشون بودیم....شوهرم که خونه نبود منو محل نمیزاشتن...وقتی می اومد خونه..همش صداش میکردن بره بالا............ الانم که خونمونو عوض کردیم..وقتی شوهرم خونس زنگ میزنن..با من اصلا حرف نمیزنن
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه