2733
2734
عنوان

عود بیماری افسردگی در بارداری

| مشاهده متن کامل بحث + 434513 بازدید | 2925 پست
سلام غزاله جان خوبی عزیزم ببخشید ولی تاریخ ارسال پیام هارو انگار نخوندی فکر کنم ستاره الان زایمان هم کرده

ولی اگه کمکی می تونی به من کمک کنی چون منم افسردگی دارم دارو هم نمی خورم
جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم . فریدریش نیچه

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

دوستای عزیزم چه خوبه که شما اینجا هستین من چند روزی خیلی پریشون بودم. با همسرم مشکل داشتم و برای اینکه خوابم ببره یکشب 2 تا کلونازپام و فرداش هم یک کلونازپام+ کلر دیازپوکساید خوردم. بعدش تست یبی چک دادم که مثبت بود ! و من خیلی ناراحتم هم بخاطر اختلافها با همسر هم برای قرصا..هنوز نوبت پری من نشده که ببینم عقب افتاده یا نه..ممکنه تست اشتباه کرده باشه؟ این قرصا رو که خوردم چی می شه؟
2728
سلام مامانای عزیز توروخدا به من کمک کنید
من از 2 سال پیش اضطراب شدید گرفتم و سرترالین و کلونازپام به تجویز دکتر مصرف کرددم
الان فهمیدم 15 روزه باردارم که دکترم کلونازپام و قطع کرد جاش بوسپیرون داد ولی خیلی کلافم من دیشب یک چهارم کلونازپام و خوردم توروخدا کسی اگه شرایط منو داشته بگه
باران الان دیدم اینجا پست زدی!

باران جون باید تحمل کنی .. زیر 3 ماه نباید کلونازپام بخوری.. ممکنه ضرر داشته باشه..

تنها توصیه ای که بهت میکنم نگران مصرف قرص نباش چون من همش به سلامت بچه فکر می کردم و حالم بدتر میشد... مطمین باش نی نی سالم به دنیا میاد...

فقط کلونازپام رو نخور .. اوکی؟

قرصهای گروه safe رو باید بخوری مخصوصا الان زیر سه ماه که سیستم اعصاب بچه داره شکل میگیره.

بوووووووووووووس عزیزم فقط باید تحمل کنی من اگه بهت بگم کل 9 ماه رو ساعت شماری و ثانیه شماری کردم دروغ نگفتم مثل 9 سال برام گذشت ولی چاره ای نیست جز تحمل! سعی کن تنها نباشی من رفتم پیش مامانم اینا این دوران تو هم اگه تونستی برو پیش کسی که تنها نباشی!
2738
سلام به همه
من 1 ماهمه دچار افسردگی شدم پریسان جون الان اضطرابم کمتر شده ولی افکار بد دست از سرم بر نمی داره.همش فکر میکنم به مرگ و تنها شدن این حالت ها رو همه داشتید یا من دارم دیوونه می شم و میمیرم؟؟؟؟؟؟؟؟

باران جون ... منم افکار منفی داشتم .. مشکل من بیشتر ترس شدید بود + افکار منفی...

ترس من از همون افکار منفی سرچشمه می گرفت.. من دایما فکر می کردم که بچه ام با مشکل به دنیا میاد!!! هر چقدر هم سونو میرفتم و میگفتن سالمه باز این افکار دست از سرم بر نمیداشت!

برای همین دچار ترس میشدم .. تنگی نفس و بی قراری شدید و بی خوابی و حالت تهوع و... عوارض ترس و افکار منفی بودش... ببین من فلوکستین خوردم خیلی بهتر شدم .. ولی در نهایت میگم چون داروی قوی نمی تونی بخوری پس باید تحمل کنی... یه کار دیگه هم خیلی برام ارامش بخش بود اون هم خواندن نماز بودش! نمی دونم ببین چی کار کنی ارومت میکنه؟! همون کار رو بکن.

من تنهایی هم خیلی عذابم میداد و افکار میومد سراغم .. برای همین سعی می کردم بیشتر پیش مامان خودم و مامان شوشو باشم ... اونها مشکلم رو میدونستن و سعی میکردن با صحبت کردن و شوخی حواسم رو پرت کنن..

خلاصه من خیلی سختم بود و یکی از بدترین دوره های زندگیم شد بارداری .. درصورتیکه می تونست خیلی شیرین بشه... فقط بدون که بعد از زایمان و اومدن نی نی اونقدر سرت گرم میشه و زندگیت شیرین میشه که این روزها یادت میره.

البته اگه کنترلش نکنی باز هم افکار منفی میاد! این دفعه ممکنه بگی نکنه بچه مریض بشه ! نکنه فلان بشه!

اما خوبیش اینه که می تونی داروی قوی تر بخوری... من به بچه ام شیر ندادم و شیرخشک خورد.. درعوض سلامتم رو به دست اوردم و سعی کردم مامان خوبی براش باشم.

فقط تحمل کن .. امیدوارم بهتر و بهتر بشی.

آره باران جون این از عوارض افسردگیت هست .. من فکر میکنم تو هم ترس داری.. ببین باید تحت یه پزشک حاذق باشی.. صفحات اول من شماره دکترم رو گذاشتم برای بچه ها..

من هم توی دلم خالی میشد اینگار میخوان یه خبر بد بهم بدن!!!!!! در نتیجه خیلی بد میخوابیدم ! بعضی شبها نصفه شب بلند میشدم هی راه میرفتم ! و بی قرار بودم !

مشکل من خیلی خیلی خیلی شدیدتر از تو بوده این رو مطمئن باش چون من تا مرز بستری هم رفتم! خیلی حالم بد بود! هر وقت حالت بد میشه بدون که خیلی ها هستن و بودن مثل تو! آخرش چی شد؟

هیچی زایمان کردم و یه نی نی تپل مپل اومد کنارم و افسردگیم خوب شد! فقط به این فکر کن.

بی خوابی و توی دل خالی شدنت مال همون بیماریت هست .. امیدوارم زودتر بهبودی ات رو بدست بیاری.
سلام پریسان جون

من ستاره هستم همون کسی که پارسال این تاپیک رو باز کرد

الان 10 ها و یه هفته است که زایمان کردم پسرم 19 دی ماه 88 به روش سزارین ساعت 2 نیمه شب به دنیا اومد خدارو هزار هرتبه شکر سالم سالم

پارسال که این تاپیک رو باز کردم به آخر خط رسیده بودم همش تو نی نی سایت دنبال یه نفر میگشتم که مشگل منو داشته باشه (خونریزی دیابت بارداری وانسولین و استراحت مطلق مطلق ورم شدید پاها یه سقط 6 ماهه قبلی رشد کم جنین و از همه بدتر افسردگی وبی خوابی شدید )

پریسان جون اون موقع فقط تو به دادم رسیدی نمیدونی چقدر دعات میکنم
من میتونم قسم بخورم از 4 ماهگی به اون ور من حتی یک شب نخوابیدم اصلا خوابم نمیبرد تا صبح گریه میکردم الان چشمام به خاطر گریه های زیاد واسترس شدید ضعیف شدن قبل بارداریم برای گواهینامه رانندگی رفته بودم چشم پزشک و اصلا چشمام ضعیف نبودن ولی الان همه چیز و تار میبینم هر کدوم از چشمام 1 نمره ضعیف شدن

خدارو شکر دیابتم بعد بارداری خوب شد ولی این بیخوابی ها رو سرم مونده اون موقع برای بیخوابیم هرزگاهی یک چهارم قرص کلونازپام میخوردم ولی بدتر عذاب وجدان میگرفتم فکر میکردم بچم با نقص به دنیا میاد

الان دارم قرص نورتریپتیرین + قزص لووکس میخورم بعضی وقت ها هم به تجویز خودم لورازپام با اینا شاید بتونم 3 تا 4 ساعت بخوابم

ولی من برعکس شما زایمان که کردم بدتر شددم البته شوهرم هم اصلا باهام همکاری نمیکرد تا چهل روزم که خونه مامانم بودم با این شرایط روحی بدی که داشتم مدام باهم بدرفتاری میکرد فقط به خاطر اینکه خونه مامانم بودم و به کمکش وااااااقعا احتیاج داشتم
خلاصه از بارداری وزایمانم فقط یه کابوس به خاطر دارم و به اونایی که بالذت از دوران بارداری وزایمانشون حرف میزنند حسودیم میشه

ببخشید که خیلی حرف زدم حالا میخوام یه عکس از پسرم آرین برات بذارم
خداوندا! پناهم باش و یارم باش... جهان تاریکی محض است میترسم ! کنارم باش!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز