2703
2553
همین روش جدید زایمان که از روشهای غیر دارویی و غیر تهاجمی اسفاده می کنن واز روشهای ماساژ سوئدی . آروماتراپی . مراحل زایمان در آب .مامای خصوصی .بدون بخیه . در وضعیت نیمه نشسته و ........ اطاق زایمان خصوصی در کنار همسر. دیگه زمان اون شده که به جسم و روح مامانا احترام گذاشته بشه و بی دلیل هر بلایی که عوارض خودش و داره سرمون نیاد . . این روش 30 ساله که در اکثر کشورها در حال انجامه ولی برای ما ایرانی ها نا آشناست البته روشهای بی حسی از کمر و سزارین هم انجام می شه ولی آگاهی مامانا اونقدر عالیه که کاملا آگاهانه تصمیم می گیرن
زایمان در آب با مامای خصوصی فرق داره.... مامای خصوصی روز زایمان همراه آدمه توی مراحل زایمان، ماساژ دادن، ... لزومی نداره زایمان حتما توی آب باشه. این مورد در تهران هم زیاد هست... هرکی بخواد میتونه مامای خصوصی بگیره. بچه های زیادی توی نینی سایت مامای خصوصی داشتن.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خاطره زایمان خانمی که با این روش بوده:
من تو هفته 39 بودم و یه سری کارایی که مامام گفته بود برای شروع زایمان انجام میدادیم مثل تکلیف روزانه و منتظر علایم زایمانی بودیم .
ساعت 3 نصفه شب بود که یهو از خواب بیدار شدم . زیرم گرم و خیس شده بود بلند شدم چراغ رو که روشن کردم دیدم رو تختم یه دریاچه آب راه افتاده !!! میدونستم این یعنی شروع راه !! یه نفس عمیق کشیدم و ته دلم قند رفت و البته یه دلشوره خیلی کوچولو !! شوشو هم بیدار شده بود چون هر دو با هم به کلاس رفته بودیم کاملا مسلط بودیم و میدونستیم باید چیکار کنیم من یه خورده دردایی داشتم . با شوشو کارهایی که باید انجام میدادیم رو با هم مرور کردیم . شوشو بهم گفت یه برقی تو چشاته که خیلی دوستش دارم و منو بوسید خیلی احساس خاصی داشتم حالا دیگه ما میخواستیم مامان و بابا بشیم !!

ساعت پاره شدن کیسه آب یادداشت کردم و با شوشو لباس پوشیدیم و رفتیم بیمارستان نزدیک خونمون صدای قلب نی نیمو شنیدن و گفتن چون کیسه آبت پاره شده باید بستری شی !! ولی چون خانم ماما به ما گفته بود اگر همه چی خوب بود برگردید خونه و کارهایی که گفته بود رو انجام بدیم ما هم برگشتیم ! البته پرسنل سعی کردن منو بترسونن که نباید این کار بکنم ولی اونا نمیدونستن که من مامای خصوصی دارم ومن نیستم که میرم بیمارستان بلکه مامامه که میاد خونه !! و از اینکه مجبور نبودم تو بیمارستان بمونم و لباسهای اونجا رو بپوشم و سرم بهم بزنن و خلاصه هزار تا کاری که واقعا لزومی نداره انجام بدن و از شوشوی عزیزم دورم کنن و ...واقعا احساس غرور کردم و برگشتیم خونه !

حدودا ساعت 4 و نیم صبح بود که با مامام تماس گرفتم و گفتم که همونجوری که گفت عمل کردیم و معاینات بیمارستان خوب بود و ما الان خونه ایم !! ساعت 6 صبح رفتیم مجدد صدا قلب نی نی رو گوش کردیم . خوب بود و دوباره برگشتیم ! ساعت 7 صبح بود که مامام با وسایلش اومد خونه ! خیلی مهربون بودن . وسایل ها رو تو اتاقم چیدن . منو معاینه کردن و همه رو یادداشت کردن و شرایطم رو کامل برامون توضیح دادن . البته ما قبلا توی کلاسها تمام شرایط احتمالی رو با هم هماهنگ کرده بودیم و هیچ جای سوال و نگرانی نداشتیم چون این یه روش جدید بود و من تو کلاسها اونقدر سوال پرسیده بودم که نگو !!!! هههههههههههه که مامام با نهایت صبر و حوصله همه رو برام میگفت و من به آرامش میرسیدم .

نشستیم با هم صبحانه خوردیم و گپ زدیم . آهنگ مورد علاقه ام و گذاشته بودم . یه تخت برای مامام آماده کردم تا بتونه در مدتی که منزل ما هست استراحت کنه ! توی یه تایم های خاصی کارهایی رو برای بیشتر شدن دردام انجام میداد . معاینه داخلی . طب فشاری . .. و خودم و نی نی رو کاملا معاینه میکرد و تو کاغذ هایی که همراش بود یادداشت میکرد .
ساعت ده صبح بود دردام بیشتر شده بود مدام میگرفت و ول میکرد چند بار دوش گرفتم خانم ماما مرتب صدا قلب گوش میکرد و شرایط من و نی نی و بررسی میکرد . مدام مایعات و سوب و فرنی و ... میخوردم . درد زیر دل و کمرم داشت بیشتر میشد . . بشت و کمرم و ماساژ میداد ... خلاصه همینجور ادامه داشت من راه میرفتم و حرکات و وضعیتهایی که یاد گرفته بودم و انجام میدادم رو توب تولد مینشستم و ازبله بالا و بایین میکردم یه تایمی رو رو تخت استراحت میکردم و شو شو ماساژم میداد و نازم میکشید .
دردها دیگه خیلی بیشتر شده بودن . دیگه کلافه شده بودم . بایین کمرم خیلی درد میکرد . ترشحات و خونابه ازم دفع میشد .
خانم ماما معاینه کرد و گفت 7 سانت باز شده و بهم تبریک گفت که تا اینجا بیش رفتیم .گفتم شرایط تو آب رفتن رو دارم ؟ گفت آره خداروشکر فعلا مشکلی نیست میتونی . خیلی خوشحال شدم از بچگی همیشه با آب حال میکردم و از ایشون خواسته بودم که زایمان در آب برام انجام بدن که به دلایلی که برام گفتن من شرایط لیبر در آب رو داشتم نه زایمان در آب .ایشون طبق روش های استرالیا آموزش دیده و زایمان در آبهای موفقی داشتن .

وان حمام رو که از قبل آماده کرده بودن . بعد اومد و من و همراهی کرد . داخل وان شدم و دراز کشیدم . حرارت آب مورمورم کرد و یه گرمی و آرامش خواستی بهم داد . دردام بیشتر و بیشتر میشد . مدام کارهایی که برای زیاد شدن دردام لازم بود انجام میدادیم چون من زایمان فیزیولوژیک خواسته بودم و اصلا دوست نداشتم از آمبول درد استفاده کنم . خانم ماما هم قول داده بود که تا جایی که میتونه بخیه برام نزنه مگر اینکه واقعا واجب باشه ! چون دیده و شنیده بودم و تو کلاسها یاد گرفته بودم که این مداخلات غیر ضروری چه عوارض و دردهای غیر معقولی برای مادر ایجاد میکنه !! توی آب خیلی سبک شده بودم و جابجا شدنم خیلی راحت بود این سبک شدن انرژی کمتری ازم میگرفت .

با اینکه تو آب بودم ولی عرق کرده بودم شوشو با نظارت و ok خانم ماما برام مایعات خنک میاورد . دیگه کمرم داشت میشکست . با کمک شوشو. و ماما مدام طرز نفس کشیدن ها رو تو دردها و استراحت تکرار میکردیم و معاینات همه خوب بود . دیگه میخواستم تموم بشه !!

خانم ماما معاینه کرد و حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود که گفت دهانه رحمم کاملا باز شده و این یعنی اینکه وقت زور دادن بود . شروع کرد با من کار کردن . دردها که میگرفت نحوه زور زدن و نفس کشیدن و یاد آوری میکرد و با هم با هر درد بیش میرفتیم . من وزنم بالا بود و نی نی درشت میترسیدم که بایین نیاد و گیر کنه و لی خانم ماما از معایناتم راضی بود و میگفت که داریم خوب بیش میریم

خیلی خسته شده بودم . خلاصه خانم ماما گفت که وقتشه بریم بیمارستان و من از وان اومدم بیرون . خودم و خشک کردم و لباس راحتی بوشیدم و یه مانتو روش . راه رفتن برام سخت بود ولی طبق آموزشها برام خوب بود و به بایین اومدن نینی کمک میکرد . خلاصه سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان . من و با برانکارد سریع بردن زایشگاه شو شو خانم ماما و مادرم هم همراهم بودن و مدام ذکر میگفت . من دیگه تو حال خودم نبودم و از وقتی از آب اومده بودم بیرون سنگینی بدنم رو تازه احساس کرده بودم و این اذیتم میکرد
2720
پرسنل اتاق زایمان که خانم ماما رو میشناختن سریع من و هدایت کردن به اتاق درد . برام سرم وصل کردن و من همچنان با دردام زور میدادم چند بار ایستاده ولی دیگه چون خیلی خسته شده بودم خواستم که خوابیده زور بدم !!!

به شو شو هم اجازه دادن اومد بیشم . دستم و گرفته بود نازم میکرد و ازم میخواست که تحمل کنم !!
خلاصه مرتب زور میدادم تا ماما گفت که سرش کاملا اومده پایین . منو بردن تو اتاق زایمان رو تخت خوابیدم دستم تو دست شوشو . دو تا زور دادم و ماما مرتب راهنماییم میکرد که این مرحله تو مقدار بخیه خوردن خیلی موثره و منم ماساژ پرینه با روغن مخصوصی که بهم داده بود داشتم و اصلا دوست نداشتم بخیه یخورم . پرینه ام میسوخت و احساس کشش میکردم ولی کاملا به حرفهای ماما گوش کردم تا بخیه نخورم . خیلی لحظات سخت و پر التهابی بود . بالاخره سر نی نی اومد بیرون و یکمی احساس راحتی کردم بعد گفت حالا یه زور محکم شونه هاشم اومد بیرون !!!!!!!

صدای گریه جگرگوشم شنیدم " آخ مامانی بالاخره اومدی .نازکم تو که منو کشتی !!!!!!! " ا ( گریه )احساس خیلی خاصی داشتم از خستگی و درد و خوشحالی . شوشو اشک تو چشماش جمع شده بود و مدام به من میگفت خسته نباشی عزیزم . بهد از تولد نازکم 90 درصد دردام از بین رفت !!! آخیش راحت شدم تموم شد تموم !! نازکم گذاشت رو سینم خیس بود به من گفت که لمسش کنم حس غریبی داشتم و فقط اشک میریختم !!
بند نافش و ماما زد ( البته به شوشو گفته بود که اگر بخواد میتونه اینکار بکنه ولی شوشوم گفت که دلش و نداره !! عزیزم قربون اون دل مهربونش بشم ) از شوشو خواستن که بیرون بایسته . شوشو تو تمام مدت اچه خونه و چه بیمارستان لحظاتی و فیلم برداری کرد . . از خون بند ناف نمونه گرفتن برای بانک خون البته من هدیه کردم . بعد جفتم خارج شد که موقع دفعش یه ذره کمرم درد گرفت . پرسیدم بخیه خوردم ؟؟!! گفت نه فقط دو تا خراش کوچیک برداشتم . از روی شکم ماساژ داد که دردم گرفت بعد گفت همه چی خوبه من بردن تو ریکاوری .

نازکم آوردن که بهش شیر بدم " مامانی من ؛ الهی قربونش برم " ماما گفت وزنش 3900 بود . کمک کرد تا سینه ام گذاشتم دهنش یه 5 دقیقه ای طول کشید تا گرفت . اولین مکی که زد ترسیدم با قدرت نوک سینه ام و کشید تو دهنش یکمی دردم گرفت !!! ( خجالت )

بالاخره منم مامان شدم . نازکم بردن تا کارهاش و انجام بدن من یک ساعتی اونجا بودم . ماما بهد از معایناتم گفت همه چی خوبه . بهم تبریک گفت و گفت که میتونم برم بخش . بعد پرستار اومد و منتقل شدم به بخش بعد از زایمان .

خدا جونم راستی راستی تموم شده بود !!!!! خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نقل از یک خانم ایرانی مقیم هلند:
در کشور هلند جایی که ما زندگی می کنیم زایمان ها در بیشتر مواقع به صورت طبیعی (بعضی وقت ها خیلی خیلی طبیعی!) انجام میشه و سزارین تنها در موارد استثنایی صورت می گیره. یک مثال هم میزنم تا گوشی خوب دستتون بیاد..زایمان اول من با وجودی که بچه در وضعیت بریچ یعنی سر رو به بالا و باسن رو به دهانه رحم بود و با وجود التماس های بی پایان من و دردهای فراوان به صورت طبیعی انجام گرفت!!

به خاطر وضعیت بریچ بارداری قبلی در هفته ?? به یک سونوگرافی دیگه هم رفتم تا ماما از وضعیت خوابیدن جنین مطمئن بشه. اینم بگم که در اینجا تمام مراحل چک بارداری و زایمان توسط ماماها انجام میشه و اگر اونا تشخیص مورد به خصوص و سختی را بدهند خودشون به متخصص زنان معرفی ات می کنند و کسی هم قدرت انتخاب نداره که بگه نه من می خوام پیش دکتر زنان و زایمان بروم. در ضمن هلند کشوری است که 40درصد زایمان ها در خانه و 80درصد زایمان ها به صورت طبیعی انجام میگیره و هلندی ها به آمار زایمان در خانه خود بسیار مفتخرند چیزی که ما تو ایران حتی تصورش را هم نمی کنیم که کسی در محیط شهری و حتی روستایی اش در خانه زایمان کنه.


اینم بگم که زایمان در خانه رایگان است و پولی بابتش نمی پردازی و بیمه هم تمام وسایل مورد نیاز زایمان در خانه را از ماه چهارم بارداری برات می فرسته خونه و زایمان در بیمارستان نزدیک 500 یورو خرج داره که بیمه 80 تای آن را می دهد.
مژده به خانم های اهوازی
مرکز مشاوره و مامایی ارغوان به عنوان اولین مرکز آموزش زایمان آسان(فیزیولوژیک)افتتاح شده است.هم مراقبت دوران بارداری دارن هم آموزش.تعین جنسیت هم دارن .جهت اطلاع بیشتر با این تلفنها تماس بگیرین2239216و 09365724620 جالب اینه که به شو شو هامون یاد میدن که ماساژ بدن.واقعا حال میده.بیاین یکبارداری خوشایند داشته باشیم و به بدن خود احترام بزاریم.http://www.arghavan88.blogfa.com
این چیزیه که ما پیشنهاد می کنیم

2714
مرسی تمنا جان
بچه ها بیاین نظر بدین
فلما ان جاء البشیر القاه علی وجهه فارتد بصیرا قال الم اقل لکم انی اعلم من الله ما لا تعلمون(پس هنگامی که بشارت دهنده امد پیراهن یوسف را روی صورت یعقوب افکند پس دیده اش بینا شد انگاه به فرزندانش گفت مگر به شما نگفتم من از خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید)
نمی دونم چرا خانم ها مثل این که دوست ندارند یه تحولی ایجاد بشه و حداقل در پروسه زایمان مثل یک انسان محترم به آنها نگاه شود و به نظر من این را خود خانم ها باید ایجاد کنند واگرنه اگر با دکتر ها باشد همه را آش و لاش می کنن و پولشونو می گیرن (پول آش و لاش کردنو)

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز