2703
2553
سلام دوستان عزیزم
من هم یه مادرم مثل خیلی از شماها
پسرم 4ماه و نیمه هست و من باید یک ماه و نیم دیگه بزارمش مهد ؛ چون
- امکان نگهداشتن بچه ام توسط آشناها وجود نداره
- به پرستار نمی تونم اعتماد کنم
- امکان ترک شغلم وجود نداره (به دلیل مسائل مالی ، تلاش هایی که برای تحصیل و موقعیت اجتماعی که الان دارم، انجام دادم، واینکه شاید تمام سختی ها دوسال باشه چون بعد از اون حتی خیلی از مامانهای خونه دار بچه ها رو تو مهد می زارند و بعد اون هم که می دونید پیدا کردن شغل مناسب و یا حتی برگشتن به جایگاه قبلی ممکنه عملی نباشه )

من هم مثل خیلی از مامانهای شاغل ته دلم می دونم که خونه و در کنار من بودن، برای پسرم بهترینه و مثل خیلی از مامانهای شاغل دیگه نوشته ها و توجیهات مادرهایی که ترک شغل کردن و به خاطر بچه ها تو خونه موندند رو توی تاپیک های مختلف خوندم ؛
ولی این تاپیک واسه درددل ، تبادل اطلاعات و تجربیات مادرهایی هست که با وجود آگاهی از تموم مسائل، انتخاب دیگه ای به جزء مهد ندارن . برای اینکه بیایند اینجا صحبت کنند تا بتونیم شرایط موجود رو به بهترین شکل ممکن بگذرونیم؛ تبادل اطلاعات کنیم راجع به مسائل مختلف مثل
- اطلاع رسانی به همدیگه راجع به مهد هایی خوبی که در نقاط مختلف می شناسیم
- نکات مورد توجه وقتی که بچه ها رو تو مهد گذاشتیم
- تخفیف نگرانی هامون و دلشوره ها و احیانا عذاب وجدانهامون واسه به مهد سپردن کوچولوها و درست و غلط بودن این احساسهامون
- آیا بچه هایی که تو خونه هستند همه جوره okهستند و فقط بچه های مهد کودکی دچار سختی و احیانا ضربه های روحی و شخصیتی می شند ؟/؟
- و سایر مسائل
سلام به همه سلام ویژه به مانی جان ، دیانا گلم چطوره؟دوستان من همه پست های شما رو خوندم و وظیفه خودم دونستم که تجربه خودم رو براتون بگم. منم مثل همه شما از شنیدن اسم مهد رعشه بر اندامم می افتاد ولی بر حسب اجبار دخترم رو در آستانه یک سالگی بردم مهد کودک و الان حدود یک ماه و اندی است که مهد میره. هفته اول بسیار بد قلقی می کرد و می تونم بگم که من تو اون هفته مثل جسم بی روحی میومدم سرکار ولی کم کم حال دخترم و بالطبع حال من بسیار خوب شد و الان که مادر همسرم دوباره پذیرای دخترم هست من اصلا تمایلی به روال گذشته ندارم.(توضیح : مادر شوهرم به علت کمر درد توان پذیرش دخترم رو نداشت ولی الان خداروشکر خوب شده). اینا رو گفتم تا دل مادر هایی که هنوز کوچولوشون رو مهد نذاشتن آروم بشه. مامان سپند عزیز ، من شنیدم مهد هواپیمایی تو اکباتان خیلی عالیه. من دخترم رو چند روزی تو مهد شایان تو خیابون ستارخان-تهران ویلا گذاشتم و راضی بودم. بدلیل نزدیکی به محل کار آوردمش یه مهدی که هیچ قبولش نداشتم ولی تنها انتخابم بود و الان فکر می کنم که با بقیه مهدها فرقی نداره. چون بچه های ما الان فقط به مراقبت نیاز دارن که همه مهد ها 10-12 بچه رو با 2 نفر مربی می پذیرن. پس فرقی ندارن.
saharya جون
مرسی از محبتت
درسته ظرفیت مهد ها نزدیک به همه
و مراقبتهایی هم که می کنند همین طور
فقط کمی وجدان مندی اونا هست که ممکنه فرق کنه

مامان نیکا جون و مانیتا جون
من چاره ای ندارم
چون می خوام شروین کنارم باشه مجبورم
آخه شروین شیشه نمی گیره و من هم مجبورمی شم در طول روز حداقل یکبار بهش سر بزنم
البته اون دو کورس ماشین، با ماشین جمعا 7،8دقیقه راهه. اما جوری نیست بشه پیاده رفت

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

سلام مامان شروین خوبی

اومدم بهت بگم اگر باید شیر خشک رو هر روز تو کیفش بذاری از این انباری های شیر بخر تا مجبور نباشی هر روز قوطی رو بذاری ...

خیلی وسیله بدرد بخوریه ............من بیرون هم می رم همینو می برم ......

به نظرم تو شیشه ها شم به مقدار مورد نیاز مثلا 120 سیسی آبش رو بریز که فقط اونا شیر رو تو شیشه خالی کنن ...ولی اگه شیر زیاد میخوره نمی تونی اینکار رو کنی باید حدود 5 الی 6 تا شیشه بذاری براش

ولی انباری شیر خیلی به کارت میاد ...

موفق باشی عزیزم ........
2720
سلام من مامان رادین هستم پسر من 6 ماهشه و من باید برگردم سر کار البته یک ماه مرخصی گرفتم تا 7 ماهه ببرمش تاپیک شما را که دیدم خیلی خوشحال شدم آخه تک گزینه منم مهده هر جا دیگه می رفتم تو دلم خالی میشد بیایید به هم کمک کنیم تا بچه های مهدی ما دچار مشکل نشن ایرن جون سایه جون مامان نیکا خیلی گلید چون با خوندن مطالبتون خیلی آروم شدم
سلام
من یه دختر 16 ماهه دارم تا الان سرکار نرفتم به خاطر دخترم.اما یه کار برام پیداشده احتمالا از سه شنبه اینده برم.
به نظرتون دخترمو بذارم مهد یا پیش مامانم اخه مامانم طفلی خواهرزاده هامم نگه میداره.من نمیدونم برم سر کار یانه
محل کارمن با خونه 45 دقیقه فاصله داره البته سرویسم داریم.میگم اگه مهد نزدیک محل کار بذارم بیشتر پیشش هستم نمیدونم گیج شدم دلهره گرفتم از وقتی حنانه 3ه ماهه بود چند تا کار پیداکردم که نرفتم سرکار حالا نمیدونم چیکارکنم
شما که نی نیت رو مهد گذاشتید کدوم بهتره مامان بزرگ یا مهد؟
یه سوال دیگه من تا حالا حنانه ازم دور نبوده به جز چندروز اخیر که نهایت 5ساعت بوده حالا هرروز 8 ساعت نبینمش چکار کنم؟افسرده نمیشه؟


خدایا مرا آن ده که آن به
سلام مامان حنانه

معلومه که مادربزرگ بهتره .........ولی خب چه می شه کرد .......اونا هم تا کی برامون نگه میدارن .......

به نظرم مهد نزدیک اداره بهتره .........

یاسی جون شما هم انشالله به سلامتی نی نی تو بذار مهد انشالله که مشکلی پیش نمی یاد ...

آرتمیس کم کم دیگه میخواد راه بره از در و دیوار میگیره و میره تو مهد خورده زمین و پشت چشمش کبود شده گذاشتم 2 روز پیش مامانم ........دیروز هم تو خونه دهنش خورد به مبل و زخمی شد بازم امروز رفت خونه مامانمه ...

2714
سلام دوست جونها

ایرن جون
مرسی گلم ممنونم از راهنماییت
مشکل من اینه که هر کار می کنم شروین شیرخشک نمی گیره
دکترش گفت اگه نگرفت با توجه به اینکه غذا از 6ماهگی شروع می شه تو مهد بهش غذا و اب جوشیده بدهند تو قبل مهد بردن و بعد از اوردنش بهش شیر بده
البته چون تقریبا نزدیکمه خوبه بهش یکبارم شده سر بزنم
حالا بلاخره که باید حتما عادت کنه
اونی رو که گفتی هم حتما براش می گیرم

آخی قربون آرتمیس کوچولو . نگران نباش واسه همه بچه ها همینه یکی از آشناهای ما بچه اش انقدر کبود شده بود به خازطر زمین خوردن هاش مادرش می گفت می خوام پاهاش رو بشورم نمی دونم کثیفه یا کبوده
بچه ها
به نظر شما من اب جوشیده رو بریزم تو شیشه بزارم تو کیف مهد شروین یا بهش تو مهد خوشون می دهند؟
شروین اصلا شیشه نمی گیره پستونک شیشه رو می ماله به لثه هاش و با خود شیشه بازی می کنه حتی اب هم تو شیشه نمی خوره
یاسی جون
خیلی خوش اومدی
خیلی ها هستند که شرایط ما رو دارند بچه ها ما اولین نیستند اخرین هم نخواهند بود خیلی ها چون قبل از زایمان از مرخصی 6ماه مثلا یکی دوماهش رو استفاده میکنن بعد بچه 4ماه رو می زارن مهد تا دوسال پیش هم که بچه ها از 4ماهگی می رفتن نگران نباش توکل به خدا
شما بیمه شده تامین اجتماعی هستی ؟ اگه هستی این یک ماه مرخصی تو حقوق 6ماهت مشکلی بوجود نمی اره ؟

بچه ها شما می دونید واسه گرفتن 6ماه حقوق ایا باید بلافاصله بعد از 6ماه شروع بکار کرد یا می شه یک ماه مرخصی بدون حقوق گرفت و با یک ماه فاصله رفت

پریسا جون
من سراغ ندارم اما یه سری تاپیک با عنوان مهد خوب هست تو همین سایت

مامان حنانه
دخملی تو که 15ماهش هم گذشته واسه چی نگرانی ؟؟
البته مامانت بتونه نگه داره بهتره . خواهرزاده هات که حالا بزرگ شدند نمی تونن برن مهد مامانت بچه تو رو نگه داره ؟؟
اگه هم نشد نگران نباش ببین ما بچه هامون خیلی از دختر تو کوچکترند
آخی چقدر ناراحت شدم برای شروین ...........دعا می کنیم من و آرتمیسی براش که شیشه رو بگیره ...

البته اگه غذاشو خوب و کافی بخور مشکلی پیش نمی یاد..........ولی خب این شیر یه چیز دیگست براشون ...

انشالله که میگیره ...

سلام مامانای مهربون اومدم اینجا که هم آروم بشم واسه شرایط خودم هم به شماها دلداری بدم منم تا چندماه دیگه باید برم سرکار.4 ساله ازدواج کردم و دلم خیلی بچه میخواداما شوهرم میگه اگه الان بچه دار شی هم نمیتونی تخصص بدی هم نمیتونی بری سر کار.راستم میگه چون ما اصلا به مهد فکر نکرده بودیم.چون...
میخوام از مامانایی که تو این تاپیک پست میذارن بپرسم کدومشون مثل من از 1.5 سالگی تو مهد بودن؟الان که دارم اینا رو مینویسم اشکام بی اختیار میریزه.دلم نمیخواد ناامیدتون کنم.اومدم که دلداریتون بدم اما ازتون خواهش میکنم در مورد مهد بچتون دقت کنین.پدر مادر من فرهنگی بودن واسه همین منو میذاشتن مهد امیدهای فرهنگیان.توروخدا برین مربیاشونو از نزدیک ببینین با بچتون در مورد مهدو مربی و...زیاد حرف بزنین اگه راضی نیس اگه خوشحال نیس اگه منزوی شده زود مهدشو یا کلاسشو عوض کنین....نذارین این خاطرات تلخ تا آخر عمرش باهاش بمونه.به اختلافات اعتقادی بین خودتون و تربیت بچتون با مربی و مهد توجه کنین.اگه مذهبی هستین دنبال اینجور مهدا بگردین.چون تو مهدای دیگه بچه هم گیج میشه هم تحقیر میشه.من هنوز تو این 24 سال به مامانم نگفتم که چون رقص بلد نبودم مربیام تحقیرم میکردن چون بابام دیرتر از همه میومد دنبالم به چشم مزاحم نگام میکردن چون .....نمیخواستم مامانم ناراحت بشه چون دوسش داشتم چون اون مجبور بود چون به کارش احتیاج داشت.هیچوقت بهش نگفتم وقتی دیر به جشن پایان سالمون رسید و نوبت من بود که دکلمه مادر رو اجرا کنم چقدر گریه کردم تا راضی شدم بدون خضور مامانم برم روی سن.و با اون بغضی که داشتم چنان دکلمه ای رو اجرا کردم که همه موندن انگشت به دهن ولی مامانم نبود....دیر رسید...چون سر کار بود.....دلم برای مامانم میسوزه.دلم برای خودمم میسوزه که حالا درست تو شرایط مامانم گیر کردم.تو شهر غریب غریب بدون مادر و مادر شوهر و دوست واشنا.....به خدا نمیخوام ناراحتتون کنم.فقط فکر کنین من بچتون هستم و بزرگ شدم و دارم یه سری گلایه ازتون میکنم.این نکاتو مد نظر قرار بدین و بذارین بچتون عاشق مهد باشه
فقط سال آمادگیمو دوس داشتم اونم همونجور که میگم یه مدل مهد قران بود که خیلی برام خوب بود.تنها خاطرات شیرینم از اونجاس.میدونم این تاپیکو درست کردین که به هم دلداری بدین اما اینام درددلای یه نی نی بود که تو مهد بزرگ شده و تجربیاتی که سستم میکنه واسه اینکه بچه دار بشم و بچمو بذارم مهد.ولی نمیتونم خانه دارم بشم الان چند روزه که دانشگاها تعطیل شده و دارم رو پایان نامم کار میکنم تو خونه.واقعا افسرده شدم.فکر میکنم نمیتونم تو خونه بمونم و یه مامان افسرده باشمو تا آخر عمر سر بچم منت بذارم که بخاطر تو نرفتم سر کار.همون مهدایی که رفتم بهم باد دادن که اجتماعی باشم که حقمو بگیرم که با بی عدالتی بجنگم که شرایط همیشه اونجوری نیس که من میخوام....
آره مهدکودک خوبیای زیادیم داره ولی اگه به شرایطش دقت کنیم.شاید اگه اینهمه گله تو دلم نبود خدا دقیقا شرایط مامانمو واسم پیش نمی اورد که اینقد بهش حق بدم به همتون حق میدم از جمله به خودم.نه میتونم درسی رو که 6 سال بخاطرش تو شهر غریب موندم رو بی ثمر بذارم نه میتونم قید بچه دار شدنو بزنم.پس میگردم دنبال یه مهد خوب البته بعد بچه دار شدن!همتونو دوس دارم و از صمیم قلب برای خودتونو بچه های نازتون آرزوی خوشبختی و سلامتی میکنم.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز