2726
عنوان

النازم یه زایمان سخت کردم 😔

26194 بازدید | 61 پست
زایمان طبیعی کردم ولی خیلی سخت. نوشتم خاطره شو تو پست اول نزاشتمش. هرکی زایمان داره میترسه خواهشاً نخونه. همه زایمانا عالی و راحت بود، من فقط به مشکل خوردم. پس چیزی نیست که واسه همه پیش بیاد واسه همین لازم نیست کسایی که زایمان دارن واسه کسب تجربه و اینا بخونن.
آریانا عشق مامان، رولت مامان، نفس مامان❤️ اجرای شیک ترین تم های تولد.اینستاگرام:saniaccessories تاپیک اخبار نی نی سایت http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1493003&postID=60419969
آخی چه بد، باز خداروشکر که بچت سالمه عزیزم، مبارکه
فروش ویژه پنل پیامکی*** طراحی عکس آتلیه ای برای کودکان http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1042419&PageNumber=1 آموزش فتوشاپ http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1176248&PageNumber=16 ایمیل من faranak.y70@gmail.com


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
صبح شنبه رفتم بیمارستان برای نوار قلب جنین که خوب نبود.٤٠ هفته و یک روزم بود. دکتر گفته بود اگه شنبه نوار قلب خوب نبود بیا بستری شو یا آمپول فشار بزنیم یا سزارین. خلاصه شنبه رفتم یه دوش سرسری گرفتم و موهامم حتی مرتب نکردم خیلی، با یه آرایش باز سرسری تر رفتم برای نوار قلب. گفتم اگه قرار شد زایمان کنم بهشون میگم برم خونه و بیام بعد بستری بشم که کارامو انجام بدم. خلاصه نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست و همین الان بستری شو... هرچی گفتم یه ساعت برم و بیام گفتن نه خانم بیمارستان شلوغه اگه بری جاتو میگیرن و اتاق لیبر جا نداریم و اینا.خلاصه بستری شدم و لباس بیمارستان تنم کردم و خوابیدم باز برای نوار قلب تا اتاق لیبر آماده بشه. یه سوزن گنده ازینا که سرش باز میشه سرم بش وصل میشه وصل کردن دستم و ازین لباس بیمارستانا که راه میری همه جات معلومه پوشیدم و پرونده پر کردم و بُردنم اتاق لیبر.از صبحم فقط یه کیک و آبمیوه خورده بودم.همه ی اینایی که گفتم خودش کلی طول کشیدا.یعنی تو اتاق لیبر سِرُم فشار رو که وصل کردن دیگه ساعت ٥ بعداز ظهر بود. از همون اول روحیه م خوب بود و خندون بودم، همچین که وارد اتاق لیبر شدم صحنه ای دیدم فجیییع، خانومه دهانه رحمش فول شده بود جلوشم پرده بود ولی معلوم بود پاهاشو گرفته بود بالا و تنهایی زور میزد و نعرههههه میزد،دکترشم اونور بود.منم مات مونده بودم.دکتره اومد یه نگاش کرد و گفت پاشو برو رو پوزیشن.با بدبختی پاشد و بردنش اتاق روبرو که اتاق زایمان بود.جیغایی میزد که بیمارستان میلرزید!! منم پرستاره گفت بخواب سرم فشارو بزنم،منم فکر میکردم حالا ٢-٣ ساعت بعد منم اینجوری زاییدم گفتم میشه یه بار دیگه برم بیرون؟ عمه شوهرم کارمند همون بیمارستانه، باهام تا اتاق لیبر هم اومد، اجازه میدادن بیاد. رفت مامانمو صدا کرد که بیاد ببینمش،دلم میخواست تنهایی مامانمو ببینم بغلم کنه.تا بیاد هم اشکم راه افتاده بود، ولی خب مادرشوهرمم اومد و شروع کرد به فیلم گرفتن از اون حال من، منم مجبور شدم گریه مو نگه دارم و فقط روبوسی کردم و رفتم تو اتاق لیبر یا همون اتاق درد... خوابیدم و سِرُمم رو زدن.سوزنش خیلی درد داشت و اذیت میکرد، خیلی حس بدی داشتم،همینجوری منتظر بودم دردم بگیره ولی دریغ از یه ذره درد. از ٥ تا ١٠ شب هیچی نشد، دهانه ی رحمم هم یه سانت باز بود فقط.به دکترم زنگ زدن گفت تا ١١.٣٠ بش وصل باشه اگه دردش نگرفت بهش استراحت بدید و صبح ادامه بدین. تا ١١.٣٠ دردام مثل پریودای شدید شده بود.که بعدش باز کردن سرم فشار رو و دردامم تموم شد.از صبح گشنه بودم به عمه شوهرم گفتم رفتن برام چلو جوجه آوُردن با یه بدبختی خوردم. حالا باید میخوابیدم نمیشد...از یه ور شکم گنده که با غلت درد میگیره از یه ور سوزن دستم، از یه ور تخت سفت و این صفحه های نوار قلب که همش رو شکمم بود و نمیتونستم جابه جا بشم و استخونام که شدیییداً درد گرفته بود و از یه ور دستشوییم که هی میگرفت و از یه ور هم ناله های یه خانومه که تا صبح ناله کرد... چی کشیدم تا صبح، چشم رو هم نشد بزارم. چشمم رو ساعت بود،ثانیه به ثانیه شو دنبال میکردم تا بشه ٧ صبح که گفته بودن باز سرم فشار رو میزنن. از گرما هم داشتم میمردم، زیر موهام و تنم خیس خیس شده بود... خلاصه صبح شد و دوباره فشار رو زدن، یه دو ساعتی گذشت بازم دردای مثل پریود شدید، یه بارم که معاینه شده بودم همون ١ فینگر بودم.یهو حس کردم زیرم داره خیس میشه فهمیدم کیسه آبمه.به پرستاره گفتم، خیلی محل نمیزاشت، گفت الان میام، همینجوری داشتم خیس میشدم، من آب کیسه آبم خیلی زیاد بود واسه همین بچه سرش فیکس نمیشد تو لگن، این بود که دردای خودم شروع نمیشد و مجبور شدم آمپول فشار بزنم، آبه به قدری بود که از تخت داشت میریخت پایین،پرستاره اومد معاینه کرد شده بود دو فینگر، با انگشت فشار داد دهانه رحمو که آب کامل خالی شه، تمام لباسمم خیس شده بود. به یکی از بهیارا گفت اومد زیرمو عوض کرد، گفت لباسشم عوض کن ولی بهیاره گفت لباسش که خیلی خیس نیست، دیگه اونو عوض نکرد. باز نیم ساعت نشد که خیسه خیس شده بود زیرم و باز اومدن عوض کردن زیرمو. دردام خیلی بیشتر شده بود و خیلی ترسیده بودم چون باز یه زایمان بد دیگه هم دیده بودم تو این فاصله. دکترم تو بیمارستان بود اومد یه سر بهم زد قبل از اینکه بره، عمه ی شوهرمم هی میومد بهم سر میزد. عمه دید حالمو به دکتر گفت نمیشه سزارینش کنید خانم دکتر؟ دکترم گفت الان مشکلی نداره. به خودم گفت میخوای سزارین بشی؟ گفتم نمیدونم، خیلی میترسم ولی حیفه حالا سزارین بشم...گفت تا ١ صبر کنید اگه نتونستی سزارین میکنیم.اون موقع ساعت ١١.٣٠ بود.تو این فاصله دردایی کشیدم که یادم میفته پشتم میلرزه، داد میزدم که گلوم هنوز درد میکنه. بخدا دست خودم نبود. من میدیدم بقیه داد میزنن تعجب میکردم، ولی واقعاااً با داده بر خلاف گفته ی بقیه درده قابل تحمل تر میشد انگار. ناخنام کبود شده بود انقدر که میله ی تختو فشار میدادم. ساعت ١١.٣٠ هنوز دو فینگر بودم، میگفتم یعنی تا ١٠ فینگر دردام قداره ٥ برابر بشه؟؟؟ به عمه ی شوهرم میگفتم تروخدااا بگو ببرنم سزارین، اونم همش اشک میریخت، انقدر دستشو فشار داده بودم که بعدش استخوناش درد میکرد یه مدت. از ١١.٣٠ تا ١ درد کشیدم معاینه هم نکردن، فرصت نفس کشیدن بهم نمیداد درده، ساعت نزدیک ١ بود معاینه کردن گفتن فول شده، به دکترم زنگ زده بودن هنوز نیومده بود. دیگه میگفتن زور بزن، با دردا زور میزدم، خلوتم بود اونجا، تنهایی واسه خودم داد میزدم و زور میزدم، زور زدنه موقع درد باعث میشد تحملم بیشتر شه، بالاخره دکترم ١.١٥ اینا بود که با استرس اومد، تصادف شده بوده تو ترافیک گیر کرده بود. بردنم روی پوزیشن، درده امون نمیداد که پاشم، میون درد بردنم. دیگه چی بگم از درد موقع زایمان...حدود ١٠ دقیقه ی بعدش آریانا به دنیا اومد با وزن ٣٨٤٠ و قد ٥٢. تا به دنیا اومد دردا رفت داشتم نفس راحت میکشیدم، دکتر برام بخیه میزد و حرف میزدیم. میگفت خوب تحمل داشتی فکر میکردم نازنازی باشی طبیعی نتونی.بی حس بودم فقط دوتا سوزن آخرو یکککم فهمیدم بی حسیش کم شده بود. احساس راحتی میکردم که دکتر گفت عجیبه جفت نمیاد! چندبار شکمم رو فشار دادن و گفتن سرفه کن ولی نیومد، شکمو که فشار میداد میگفت میبینم جفتو ولی نمیاد بیرون.ساعت ٢٠ دقیقه به ٢ بود گفت تا ٢ صبر میکنیم تو هم سرفه کن و تو مشتت فوت کن که حالت زور بشه و بیاد جفت.با این دردم مجبور بودم باز زور بزنم. آریانا رو هم چند ثانیه نشونم دادن و بعد لباس تنش کردن و بردن پیش خانوادم. خلاصه جفت نیومد که نیومد. دکتر گفت مجبوریم ببریمت اتاق عمل! خونریزیم شدید بود گفتم چکار میکنین؟ گفت باید با دست جدا کنیم جفتو، گفتم دیگه تحمل درد ندارم گفت زجرت که نمیدیم یه بیهوشیه کوتاه میگیری. بلند شدم و با همون خونریزی نشستم رو ویلچر و بردنم. بیرون بخش رو کل خانواده قُرُق کرده بودن، بابام و پدر شوهرم پیشونیمو بوسیدن، شوهرمم تا اتاق عمل بغل دستم میدویید، اونم رنگش عین گچ شده بود.بعدش بم گفتن قیافم و رنگ و روم فجیع بوده همه ترسیده بودن، پدر شوهرم گوسفند نذر کرده بود برام همون لحظه. دم اتاق عمل بلندم کردن از رو ویلچر ، تا بلند شدم زیر پام انگار گوسفند کشتن شد پررر خون، هی هم معذرت خواهی میکردم بم میگفتن تقصیر تو نیست اشکال نداره، تا خود اتاق عملو به گند کشیدم با خون.توی اتاق عمل خوابیدم رو تخت .دوباره تموم بدنم شروع کرده بود به لرزیدن، سریع یدونه دیگه ازون سوزن بزرگا تو دستم زدم تا رگم گم نشده. دوتا سرم تو اون یکی دستم. همه اونجا هول بودن، سریع گفتن خون آماده کنن، بازم شکمم رو فشار میدادن و سوند زدن و بازم درد و... دکتر بیهوشی اومد و دیگه نفهمیدم.... توی ریکاوری بهوش اومدم، داشتم از تشنگی میمردم. یکی میگفت پاتو خم کن، نمیفهمیدم با منه یا یکی دیگه ولی آروم خم میکردم، دکترم اومد گفت هممونو ترسوندی بخیر گذشت، گفتم درش آوُردین؟ گفت آره، توی رحِمِت بالن گذاشتیم تا چسبندگی نگیری، جفتت بدجور چسبیده بود.زیرم از خون خیس بود.کم کم هوشیار شدم.بردنم تو بخش ساعت ٤ بود همه بودن به سختی بغضمو نگه داشته بودم،بعدم همه رو بیرون کردن به غیر از مامان که پیشم موند و جا به جام کردن، دوتا لوله بهم وصل بود یکی از بالنه بود که به کیسه ی پر خون وصل بود یکی هم از سوند. آریانا هم پیشم بود، تا شب با بدبختی شیر دادم بش یکم. زیرم همش خیس بود . لوله هم بود نمیتونستم شرت بپوشم و پوشک بزارم، پوشک زیرم میچیدم و هی عوض میکردن زیرمو.به بارم بلندم کردن سرم گیج میرفت و قفسه ی سینه م تیر میکشید. دکترم شب اومد سر زد گفت خیلی خون از دست دادی ولی خون بهم نزده بودند. تا صبح هر دو ساعت به بار ازم خون میگرفتن و میبردن آزمایش و جوابشو تلفنی به دکترم میگفتن، همشم سرُم پشت سرُم که توش یه چیزایی تزریق میکردن. هر دو ساعتم یه آمپول میزدن توی پام. فردا ظهرش دکترم بهم سر زد، گفت برای زایمان بعدی حتماً بگو که جفتت چسبیده بوده. احتمالاً دیگه نمیتونم طبیعی زایمان کنم. بعدم لوله هارو باز کردن و مرخص شدم. الانم دقیقاً یه هفته گذشته، حالم خوبه، خونریزیم کم شده بخیه مم کوچیکه یکم فقط اذیت میکنه. شکمم رو از توی بیمارستان که مرخص شدم گن مخصوص بستم تا الان، خیلی خوب برگشته، تقریباً صافه دیگه. دیروزم دکتر بودم همه چیز خوب بود فقط اشتهام صفره، روحیه مم خرابه و کسل و افسرده م. مرور خاطره ی زایمانم اذیتم میکرد، اینو توی این به هفته کم کم نوشتم، دوس ندارم بیاد تو ذهنم، ولی همش میارزید با سلامتی دردونه م. بچم شده نفسسم، یه ساعت میزارمش پیش مامانم که برم دکتر تمام مسیرو بغض میکنم دلم تنگش میشه. کلاً همش بغض دارم حال روحیم خوب نیست😔
آریانا عشق مامان، رولت مامان، نفس مامان❤️ اجرای شیک ترین تم های تولد.اینستاگرام:saniaccessories تاپیک اخبار نی نی سایت http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1493003&postID=60419969
مبارکت باشه عزیزم میدونم سختی زیاد کشیدی ولی خب زایمان طبیعی همینه دیگه مکافات و درد زیاد داره خودم دوتا زایمان طبیعی داشتم ولی خب شما هم درد و کشیدی و هم بیهوش شدی ولی خب کلا همه اونایی که طبیعی زایمان میکنن بر این باورن که سخت ترین زایمانو داشتن شما که خداروشکر خودش رحمت کرد و به دادت رسیدن من موقع زایمانم خانومه جلو چشم خودم به خاطر همین جدا نشدن جفت مرد بیچاره ولی بالاخره بهشت زیر پاته و گناهاتم پاک شدن تولد خودتم مبارک افسردگی هم واسه همه کم و بیش هست با حمایت اطرافیان و مخصوصا همسرت زود خوب میشی
مطالعه ی کتاب زن کامل نوشته ماربل مورگان رو به همه ی دوستانی که به تغییر مثبت در زندگی مشترک علاقمندند پیشنهاد میکنم
وای الناز عزیزم خداروشکر بخیر گذشته و بچه ات سالمه اونجا که گفتی بعد ده دقیقه آریانا به دنیا اومد یه لحظه خودمو جات گذاشتم که اون لحظه رو ببینم و پسرمو بغل کنم کلی اشک شوق ریختم خیلی عجله دارم برا دیدنش به امید خدا پسر منم سالم باشه دعا کنید
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز