من پسرم که کوچیک بود دانشگاه میرفتم هفته ای سه روز بیشتر وقتا شوهرم نکه میداشت بعد یه ترم بیچاره مامانم از شهرستان میومد نگهش میداشت که خیلی اذیت شد مامانم....میگفتم دیگه اون روزا گذشته و پسرم بزرگ شده میذارم مهد که دوبار باردار شدم و الان دخترم ۹ ماهس... ولی دیگه نمیتونم دو سال دیگه فقط بشینم خونه بچه داری کنم... خسته شدم
ذهن همه چیز است
هرآنچه می اندیشی همان خواهی شد...