2726
سلام پسرم سه سال و هشت ماهش هست. حدود سه هفته بردمش مهد. به محیط اونجا علاقه مند شده ولی اصلا ارم جدا نمیشه. هر چی خودم و مربیش باهاش صحبت میکنیم راضی نمیشه خودش اونجا بمونه. مربیش هم ترجیح میده بیشتر از این کنارش نباشم. امروز حتی تا جلوی در مهدشون رفتیم ولی حاضر نشد خودش تنها بره داخل. منم دیگه برش گردوندم خونه که حس نکنه قرتره بهش تحمیل بشه و روحیه اش خراب بشه. بگید با چه ترفندی علاقه مندش کنم ؟

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728
اینم عزیزم به پسرم گفتم که اگه بری موقع برگشت مربیت بهت کادو میده. ولی قبول نکرد. خواستم برم خودم یه کادو براش بگیرم یواشکی بدم دست مربیش. ولی اصلا قبول نمیکنه. با این توصیفات تا سال بعد باید قید مهد رفتنش رو بزنم چون اصلا راه نمیاد با اینکه اونجا رو دوست داره
عزیزم این علاقه رو باید مربی ایجاد کنه....... اکثر بچه ها این مشکل رو دارم قید مهد رو نزن چون خیلی خوبه
کیا قبول دارن؟؟؟؟
.
.
.
در ملتی که مردمانش با عطسه ایی از هدفشان دست میکشند،
پیشرفت یک توهم است.

منم با پسرم همین مشکل رو دارم الانم که 4 سالش تموم شده هنوز حاضر نیست بره نمیدونم چکار کنم مخصوصا که نزدیکه زایمانمم هست دلم میخواست لااقل بعد عید بتونم بفرستمش مهد ولی بعید میدونم موفق بشم
پسر من الان 4 سال و 4 ماهشه و تقریبا 2 ماهی میشه که مهد میره و خیل یهم خوبه امروز م که هوا سرد بود هر کاری کردم راضی نشد که نره می گفت خانم یه چیزی یاد میده بعد من یا دنمیگیرم . بچم درسخون شده
آبتین همه امید من به زندگی ، قوی باش پسرم مثل کوه
اما اردیبهشت که می شد 3 سال و هشت ماهش گذاشتمش مهد منم همین مشکل رو داشتم گاهی با گریه کمی ذاشتمشو می اومد التماس می کرد . آخرشم راضی شده بود که تو کلاس تنره و بیرون کلاس بمونه .می گفت اصن من مدرسه دوست ندارم و نمیرم و ... مگه اینگه تو هم بیای اونم راضی نمی شد که مثلا بشینم تو سالن می گفت باید بیای تو کلاس
آبتین همه امید من به زندگی ، قوی باش پسرم مثل کوه
احساس می کردم مربیها خشکن و به خاطر اینکه وقتی سر کلاس گوش نمی دن تنبیهشون می کنن دوست نداره بره بردمش یه جای دیگه اما اصلا راضی نمی شد بره تو کلاس چچند جا مشاوره رفتم راهکارهای مختلف می دادن حتی پیش یه دکتر هم رفتم اون گفت اصن نفرستش ولش کن منم همین گار و کردما صن اسمشو هم نیوردم
آبتین همه امید من به زندگی ، قوی باش پسرم مثل کوه
اصن خیلی بهم ریخته شده بود تو اون یه ماهی که می بردمش به زور همش لجبازی گریه کلا قاطی کرده بود حسابی این گذشت و من دیگه اسم مهد نیوردم و گفتم تا زمان پیش دبستانی تا اینکه آذر ماه از جلوی یه مهد رد شدیم توشو که نگاه کرد خوشش اومد و با میل خودش و با درخواست خودش اسمشو نوشتم و الان هم خوب و راحت میره خدا و شکر من که فکر نمی کردم هیچوقت موفق شم و هیچوت مدرسه بره اصن
آبتین همه امید من به زندگی ، قوی باش پسرم مثل کوه
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730