از بس دعا کردم خسته شدم دیگه بیخیال همه چی شدم دردای جدید و تحمل میکنم با اینکه بدتر از قبله یه چیزایی میبینم حسرت میخورم دلم میگیره ولی دیگه عشق ندارم به زندگی هدفم انگار پوچه هیچ اتفاق جالبی برام بوجود نمیاد همش تکراری و بد یعنی من آفریده شدم تا درد و تحمل کنم نه اینکه مزه عشق و حال و خوشی رو تو زندگی بچشم وقتی دلت میگیره هیچ کسیو رو هم نداری حتی به خواهر که اونم نداری وقتی میبینی اونی که 100 گناه داره از تو بهتره شرایطش دیگه واقعا میفهمم خدا دوسم نداره از من متنفره من از بنده های جهنمی اش هستم الان به نقطه 0 رسیدم احساس تهی دارم
هزینه پست رایگان بشتابید
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=772255