یه بار رفتم ساعتمو باطری بندازم ، ساعت سازه کلی خنگ بود و منو معطل کرد آخرشم نتونست تو راه برگشت رفتم آرایشگاه با خانم آرایشگر دوست بودم تا نشستم رو صندلی کلی پشت ساعت سازه حرف زدم حتی بهش گفتم مرتیکه صد کیلویی آرایشگره هی ابرو مینداخت بالا من نمیفهمیدم چی میگه تا اینکه یه خانمی بدون اینکه کارشو انجام بده سرشو انداخت پایین از آرایشگاه رفت بیرون . تازه ارایشگر بهم گفت این خانم ساعت سازه خخخخخخخخخخخخخ