سلام دوستان...عضو غیر فعال بودم اما یه موضوعی خیلی رو مخم بود گفتم بیام ازتون مشورت بگیرم...
مادرشوهر من شهرستان زندگی میکنه هروقت که میاد خونمون یه هفته ۱۰ روز میمونه موقع رفتنم بین منو شوهرم دعوا راه میندازه واقعععا خسته شدم ازین رفتارش...این سری که از خونم رفته میگه چرا بعد ازین که با پسرم حرف زدی گوشی رو پرت کردی😐میگم زنگ زدی به پسرت چی گفتی که داره ب من فوش میده؟وقتی داره بهم فوش میده میخای نگاش کنم؟؟منم گوشیو قطع کرد تا دیگه بی احترامی نشنوم و انداختم رو تخت و پرتم نکردم ...رفته شهرستان پدرشوهرمو پُر کرده که نه این دختره داره ب پسرمون بی احترامی میکنه...
خدایی یکی نیس بهش بگه تو اگه مادری وقتی میبینی بین منو پسرت مشکلی هست باید بیای حلش کنی نه اینکه بدتر خودت اتیش بندازی تو دعوای ما...
میاد اینجا به بچم هی میگه نکن.نخور.ندو.نشین.خب بچه تو خونه خودشم آزاد نیس یعنی😐😐(خونه مهمون میریم خدایی اجازه نمیدم دست به چیزی بزنه یا بدوبدو کنه ولی تو خونه خودمون چرا بچمو ازاد گزاشتم)
مادرشوهرم رفته از اینجا رژ خریده(تازه کلیم تست کرده بود رو دستش که رنگ رژُ انتخاب کنه) اورده ۲.۳بار استفاده کرده آخرم میگه ازین رنگ خوشم نمیاد برده پس بده فروشنده قبول نکرده(چه دعوایی که با فروشنده نکرد و اخرم اومده میگه تو اینجارو ب من معرفی کردی)😐😐
به پدرشوهرم میگم چرا مامان اینجوریه چرا دعوا راه میندازه هر سری میاد اینجا میگه اشکال نداره ما باید حواسمون بیشتر به مامان باشه(با خنده میگه)
ولی واااقعا من دیگه نه روحی نه اعصابی نه جسمی در توانم نیست که این هردفعه میاد دعوا راه بندازه...تمام آرامش مارو میگیره بعد از رفتنش...
چندبار هی دعوا راه انداخت و من سکوت کردم ولی اینبار نمیخام کوتاه بیام و میخام حالیش کنم نباید ارامش زندگیمو خراب کنه(ولی نمیدونم چجوری که حالیش بشه...کمکم کنین و راهکار بگین)
شوهرمم حتی اگه مقصر مامانش باشه میگه هرچی مامانم بگه..😑
مامانِ وقتی میاد یه هفته ۱۰ روز میمونه هی میگه پاشو برو خونه پدرمادرت ببینشون همش میگم نه ممنون وقت زیاده میرم بعدا میبینم(ولی واقعیت اینه من دوست ندارم وقتی مهمون هست تو خونم پاشم برم جایی مخصوصا که مهمونمم این مامانه هست..چون خونه پسرشه خودشو صابخونه میدونه میخام بفهمه وقتی میای اینجا اینجا خونه خودت نیس خونه عروس و پسرته)همونطور که مادر پدر من میان خونمون مثله مهمون میان میگن اینجا خونه دختر و دامادمونه😐
ازین مدلیاس که میره همه رو با گریه کردن پُر میکنه میندازه تو جونه من...هیچکسم حرف منو باور نمیکنه
بهم راهکار بدین که چیکار کنم ۲.۳ روز بیشتر نمونه واقعا حوصلشو ندارم