منم الکی بیدارم.....هر شب دخملم دیر می خوابید و من بیدار بودم.....حالا هم که ساعت یک خوابیده من شرطی شدم...
تازه خونه رم نصف شبها مرتب می کنم که نی نی خوابه....یه شب کمدها/یه شب کتابخونه/یه شب گردگیری
بیدلی در همه احوال خدا با او بود*
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد*