2737
2734
عنوان

بیمارستان الزهرا تبریز و فجایع!!!!

| مشاهده متن کامل بحث + 57389 بازدید | 53 پست

کاش به حرف شما گوش میکردم نمیرفتم این بیمارستان.منم رفتم این بیمارستان واقعا خیلی بده من از دوتا پزشک زنان وقت گرفتم ولی اصلا پزشک رو ندیدم همش ۱۰یاهم ۲۰ تا ازاین دختر پسرای جوون بودن که تازه داشتن یاد میگرفتن  مردمو موش آزمایشگاهی فرض میکردن هیچ کس هم به سوال آدم جواب نمیده لعنت به این بیمارستان

چیز دیگری جز تو بود ،فدای یک تبسمت

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

این بیمارستان یه قتلگاه واقعیه

اگه جون خودتون و بچتون مهمه سمت این خراب شده نرین

من هفته سی و چهار بارداریم مشکل خطرناک و اورژانسی برام پیش اومد با تشخیص ترومبوز وریدی منو بستری کردن

و گفتن اصلا نباید تحرکی داشته باشی

حال عمومیمم خیلی خوب بود ولی میگفتن ممکنه جونتو ازدست بدی

اول اینکه تو این بیمارستان حریم خصوصی بیمار هیچ معنی ای نداره جلو چشم بقیه بیمارا و پرسنل سوند وصل میکنن به بیمار طرف اعتراض هم میکنه میگن اینجا یه بیمارستان دولتیه انگار ارث بابا شونه

سوال میپرسی سر ادم داد میزنن

جلو چشم خودم با عث شدن یه خانومی تو بیست و هشت هفتگی بچشو از دست بده الانم که دارم مینویسم دارم گریه میکنم


حالا خودمو بگم که چه بلایی سرم اوردن

من مشکل اورژانسی داشتم بستریم که کردن چون حرکت ممنوع بودم سوند وصل کردن

سوند مثانمو زخم کرده بود و من از درد داشتم میمردم هر چی میگفتم کته ادیتم میکنه اصلا محل نمی دذاشتن میگفتن این دردها دردای زایمانته تا فردا صب بچت بدنیا میاد

بااین که مشکل من اورژانسی بود و زنگ زده بودن متخصص رادیولوژی ،داخلی و قلب بیان معاینم کنن هیچ کدوم نیومدن ومن تا صبح روز بعد از درد به خودم میپیچیدم

وچون ممنوع بود که حرکت کنم نمیتونستم از تخت پایین بیام همراه هم نمیذاشتن

از گشنگی ضعف کرده بودم و ضربان قلب بچم هم هی بدتر میشد 

تپش قلب و تنگی نفس هم امونمو بریده بود داد میزدم و گریه میکردم هیشکی نمیومد بالا سرم

دیگه از ضعف داشتم بیهوش میشدم که به زور سعی کردم گوشیمو بردارم با من خیلی فاصله داشت و نباید تکون میخوردم ولی خوب مجبور بودم

به شوهرم زنگ زدم و گفتم من مردم به دادم برس دیگه نتونستم حرفی بزنم

شوهرم زنگ زد به بیمارستان گفت چرا کسی به خانم من نمیرسه خانم من ضعف کرده و کسی پیشش نیست یه قطره اب بهش بده درد هم میکشه خانم من درد نداشت که

طرف به شوهرم گفته بود همه تو بخش زایمان درد دارن خانمتونم یکی از اونا

شوهرم گفته بود خانمم سی و چهار هفتشه چرت و پرت چرا میگین 

خانم ممن دردش درد زایمان نیست

بیشتر از این سرتونو درد نیارم یادم میفته خودمم دوباره عصبی میشم خدا نصیب هیشکی نکنه

فقط خداروشکر که از اون قتلگاه اومدم بیرون

ونه درد زایمان دارم نه هیچی

خدا سرخودشون بیاره ان شاءالله تا ادب بشن و با جون ملت بازی نکنن

الهی سر خودشو ن بیاد

2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز