2733
2734
عنوان

دلم مرگ میخواد ...کاش ی بیماری بگیرم زندگیم زود تموم بشه

| مشاهده متن کامل بحث + 184 بازدید | 18 پست
هر چی صلاحه سنی نداری هنوز کلی وقت داری  تو فامیل ما بیشتر تو دهه ۳۰ سالگی ازدواج میکنن ایشا ...

واقعا نا امیدم از زندگی ...بعضی شب ها زار زدم از گریه خسته شدم ...الآنم بی حس شدم دیگ هیچی خوشحالم نمیکنه ...من اینقدر دختر پر انرژی بودم درس خون ...نداشتن  حتی برم آزمون بدم ...معلم بشم ...ت خونه مثل زندانی ها از صبح تا شب 😔🖤💔


هزار تا آدم حسود دورم هستن نمیزارن نفس راحت بکشم 


نمی‌خواستم با فامیل پدرم وصلت کنم خیلی عذاب کشیدم بقران اگر خودکشی حرام نبود خودمو خلاص میکزدم

قسم ب روزی ک دلت را شکستن مرحمی نداری جز خدایت😔🖤♥️
اگر بیماری بگیرم راحتم می‌زارن ...داماد خودش می‌ره عقب می‌کشه ...اون موقع من راحت میشم ولی خودم نمیت ...

چون دنبال راحت ترین راهی. این خیلی بده. من اصلا دلم به حال همچین ادمایی نمیسوزه چون بخاطر ترس، زندگی خودشونو خیلیای دیگه رو خراب میکنن

یه نمیخوام مگه چقدر زحمت داره.  دیگران بهت چکار دارن نمی کشنت که. هرطور دلت میخواد باش.  مگه دور و بر ما ازینجور فامیلها نیستن؟ اصصصلا ذره ای برام اهمیت ندارن

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چون دنبال راحت ترین راهی. این خیلی بده. من اصلا دلم به حال همچین ادمایی نمیسوزه چون بخاطر ترس، زندگی ...


من لعنتی از بچگی تحت تاثیر حرف خانواده ام بودم ...بیشترین ضربه خواهر ناتنی ام بهم زد ...اون منو ب اونا معرفی کرد تا جلو پیشرفتمو بگیره. ...من جاریش میشم سنم کم بود مخ بابام زد بدون اینک بهم بگه رفت ب بابام گفت من راضیم ...قبولش کنی باورت میشه ..فقط ت ی هفته ...خودشون دوختن خودشون بریدن نامزد شدیم ...بعد بعد اینک بابام قبولش کرد ب من خبر دادن ت نامزد داری بنظرت درد نیست 😔💔💔💔دلم کباب دارم تایپ میکنم خدا ازشون نگذره آرزو هام همه چیو عمرمو زندگیم ازم گرفتن ...بعدشم من گفتم من اینو نمی‌خوام سرمو شیره مالیدن با حرفاشون بزورمنو توجیح کردن اون موقع 16سالم بود ...لعنتی ها میدونند دوسش نداشتم ...انکاری دنبال انتقام بود💔😔😔🖤

قسم ب روزی ک دلت را شکستن مرحمی نداری جز خدایت😔🖤♥️
2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز