2737
2739
عنوان

اگه شوهرتون جلوی خانوادتون

| مشاهده متن کامل بحث + 415 بازدید | 26 پست

اینکه ایشون اندازه خانواده خودش برای خانواده شما احترام قائل نمیشن ناراحت کننده س 

اما سعی کنید احساسات تون رو کنترل کنید و منطقی علت موضوع رو ریشه یابی کنید 

فقط 17 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
پزشک ( MD _ Ph.D - genetics ) 
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

شاید الا دستش تنگه 

اگر فقط امروز اینجوری کرده . سعی کن از معاشرت با خانوادت لذت ببری . ادما کمبود هاشون تو غالب عقده ها و ... نشون میدن . شاید شوهرت از این که خانوادش خسیس هستن ناراحته و اینجوری داره خودشو راضی میکنه

می پرسیدم جواب منطقی و درست حسابی نمیداد سر غذا پختن تلافی میکردم

در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب                                           طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱
2740

شوهر منم اینجوریه

خودم اینترنتی سفارش میدم

مثلاً یه شب قرمه سبزی داشتیم بعد یکسال گفت بگو مامانت اینا بیان گفتم حداقل یه شب بزار مرغ بزارم گفت نه اونا از خودن

منم بش نگفتم ولی چندتا کباب سفارش دادم اومد در خونه

گفتم شوهرم سفارش داده هم خانواده ام خوششون اومد هم شوهرم خوشش اومد 

دیگه باید با این مدل اخلاق هاشون ساخت

نه ما دستمون تنگ نیست،شوهرم وضع مالیش عالی هست  فقط عقده ای هست

عزیزم ادمای عقده ایی در واقع یه جور مریضی دارن . و نمیشه با دعوا حلش کرد.

مثل بچه ها اگر بفهمه این نقطه ضعفت هست پر رنگترش میکنه 

من خودم همیشه تو دلم میگفتم خونواده ی خودم خودین و وقتی میخواستن بیان زیاد خودمو خسته نمیکردم و سخت نمیگرفتم مثلا اگر سالاد نبود سر سفره پیاز یا ترشی یا سبزی میزاشتم ولی وقتی خونواده ی شوهرم میخواستن بیان از یه هفته جلوتر استرس میگرفتم که خونم برق بزنه غذا با کلاس باشه سالاد و دسر حتما باشه بهترین ظرفامو میوردم که به خیال خودم چشمشون کور بشه و بترکن ولی غافل از اینکه شوهرم فکر کرده بود خبریه😐فک کرده بود خونواده ی من لابد مهم نیستن و خونواده ی خودش خیلی آدنای مهمی هستن که من انقدر جلز و ولز میکنم🥴

خونواده ی شوهره منم خسیس بودن و سالی یه بارم به زور دعوت میکردن اونم انقدر کم غذا درست میکرد همه معذب میشدن... ولی مامان بدبخت من انقدر با عشق از ما پذیرایی میکرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز