یه بچه ی چهار ساله داشتیم تو اتاق موند پرستارشم بالا سرش همگی رفتیم سفره ی خانم رقیه واسه همون بچه مادرش یه عالمه احسان داده بود و ما هم دعا کردیم و از آقا ابوالفضل و امام حسین خواستیم که همون بچه زود خوب شده باشه گوشی مامانش زنگ خورد پرستاره گفت پسرتون بلند شد از رو ویلچرش و داره زیر لب قرآن میخونه